نمایند در غیر این صورت سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می نمایند. در مورد این مسئله هم باید جنبه شرعی مسئله را کاملاً بدانیم زیرا یکی از پایه های نظام ما را تشکیل می دهد و باید جلوی هر نوع شک و شبهه ای را در این قضیه بگیریم تا هیچ کس چنین تردیدی به خود راه ندهد که آیا در این نظام بر اساس قانون اساسی ولایت امر اسلامی و امامت رعایت شده یا خیر؟
در بخش اول بحث گفتیم که اگر از طرف اکثریت مردم مرجع و رهبر پذیرفته شد این همان بیعت و تشخیص مرجع است و ولایت اعمال می شود مثل ولایت امر فعلی ما. اما اگر اکثریت تشخیص ندادند چه باید کرد؟ درست مانند آن حالتی که بعد از فقدان یک مرجع پیش می آید، مثلا پس از مرحوم بروجردی افراد نمی دانند برای تقلید چه کنند لذا به اهل تشخیص مراجعه میکنند. برای مثال از عالم شهرشان راهنمایی می گیرند؛ از او می پرسند آقا به نظر شما چه کسی برای مرجعیت لایق تر است؟ در رساله هم آمده است که هرگاه خودتان صاحب نظر و اهل تشخیص نبودید به دو نفر عادل مراجعه کنید یا از شیاع عمومی کمک بجویید.
آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که اگر هر فرد از مردم بروند و از علمای محلشان نظرخواهی کنند نتیجه اش ممکن است به صد نوع مرجع منتج شود پس باید برای مرحله تشخیص هم تمرکزی قایل شد یعنی به جای مراجعه پراکنده به صاحب نظران، یک مرکز تشخیص جمعی درست کنیم. برای تحقق این مرکز از افراد هر شهر و استانی می خواهیم که فردی را به عنوان صاحب نظر انتخاب کنند بدین ترتیب مردم عوض مراجعه شخصی به افراد خبره اهل تشخیص، مراجعه جمعی میکنند یعنی به طور دسته جمعی به یک یا دو نفر از صاحب نظران شهرشان رای می دهند و همه برگزیدگان مردم برای ضروریت و تشخیص دور هم جمع می شوند؛ اگر چنانچه روی یک فرد اتفاق کردند یا اکثریتشان به یک نفر نظر داد که آن فرد مورد قبول اکثریت است، همان را معرفی می کنند و اگر چنین فردی را