کشوری که شامل ایران، افغانستان، عراق و مصر و یمن و شاید بخش های دیگری که من یادم نمی آید جمیع عالم اسلام مگر شام، کسی که بر چنین منطقه عظیمی حکومت می کند، این منطقه را اداره می کند، مشغول پینه زدن کفش خود بود. ابن عباس به امیرالمومنین نگاه کرد و چون فرد بیداردل و خردمندی بود، این کار خیلی برای او پر معنا آمد، واقعاً هم پر معنا بود.
امیرالمومنین رو کردند به ابن عباس و گفتند ابن عباس قیمت این لنگه کفش من چقدر است؟ یک لنگه کفش! کلاً یک لنگه کفش قیمتی ندارد اگرچه سالم باشد. در این صورت یک لنگه کفش اینطوری با این همه وصله، کهنه و آن هم وصله خورده بوسیله یک غیرمتخصص (چون امیرالمونین که متخصص در پینه دوزی نبودند) مسلماً قیمتی نخواهد داشت. ابن عباس نگاهی کرد (قریب به این مضامین) و گفت هیچ قیمتی ندارد.
امیرالمومنین فرمود: ولله (قسم می خورد که اگر قسم هم نمی خورد همه عالم همسنگ صدق کلام علی نمی شود. اما سوگند می خورد و می گوید) حکومتی که در اختیار من است، فرماندهی و فرمانروایی بر شما مردم از نظر من و در چشم من از این کفش کم قیمت تر است. برای من هیچ ارزش مادی ندارد. به اندازه یک نخ کشش ندارد تا مرا به طرف خود