بعد از امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه و به خصوص بعد از شهادت حسین بن علی علیه السلام شهر کوفه همیشه مرکز آشوب و غوغا علیه حکومت اموی بود. بنی امیه از شهر کوفه درمانده بودند، مثل رژیم شاه بدبخت فلک زده مخلوع که در مقابل مثلاً شهر قم درمانده بود. شهر خون و قیام. کوفه چنین وضعی داشت. بنی امیه هر استانداری را که به کوفه می فرستادند مدتی نمی گذشت که مردم نافرمانی می کردند و استاندار بیچاره و مجبور می شد که با دست خالی پیش خلیفه اموی برگردد و بگوید نتوانستم و یا مجبور می شد با سران شیعه بسازد، و کار آن ها پیش می رفت.
حجاج بن یوسف، سفاک معروف بنی امیه به عبدالملک مروان گفت استانداری کوفه را بمن بده، کوفه را برای تو امن و آرام خواهم کرد. فرمان استانداری کوفه را به نام حجاج نوشت. حجاج گفت قضیه را مسکوت بگذارید و به کسی نگویید تا من خود از آنجا پیک بفرستم که مستقر شده ام. قضیه را مسکوت گذاشتند تا خبر پخش نشود.
حجاج بیست نفر مرد مسلح چابکسوار با خود برداشت و به کوفه آمد. تا تاریک شدن هوا و رسیدن شب، در دروازه شهر منتظر ماند. مردم خوابیدند، حجاج هم در بیرون شهر کوفه خوابید. قبل از اذان صبح حجاج وارد شهر شد، آرام و بی صدا، به طرف مسجد کوفه آمد. مردم در مسجد کوفه جمع