جنگ محدود را تحمیل کرد بتواند دشمن را از رسیدن به آن هدف محروم کند. این نیروها باید متناسب باشد نه بزرگتر از آن مبارزه جویی و تجاوزی که صورت گرفته است و نه کمتر از آن. چون اگر کمتر باشد یعنی عدم موفقیت ما و وصول دشمن به هدف. بزرگتر هم باشد به معنای تصاعد جنگ است، یعنی یک جنگی را در نقطه ای ایجاد کرده که دشمن تحریک به عمل متقابل بشود و جنگی گسترده آنجا رخ بدهد.
بعضی انتقاد کرده اند که جنگ محدود و استراتژی جنگ محدود باعث می شود که دشمن تشویق به تجاوز بشود، چون در استراتژی دالس، استراتژی انهدام گسترده و عمومی که تهدیدی خیلی وحشتناک بود دشمن دست به تعرض نمی زد اما در این حالت با خود می اندیشید که اگر هم تعرض کردم می توانم در این نقطه طرف را شکست بدهم و هستی و موجودیت ملی من هم به خطر نمی افتد. در نتیجه از دست زدن به جنگ نمی هراسد. ظاهر امر این طور جلوه می کند، در حالی که کیسینجر معتقد است این استراتژی دشمن را تشویق به تعرض نمی کند. می گوید درست است که در سایه جنگ محدود طرفین جنگ، توانایی عملی و فنی تصاعد جنگ تا مرحله جنگ گسترده هسته ای را دارند ولی عملاً دست به این کار نمی زنند، ترس از عواقب جنگ آن ها را باز می دارد. بنابراین هدف، مصالحه حساب شده ای است که از حدود معین این مصالحه