سبیل نجاه» بودم- یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان میگرفت:
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست
او هم فقیه بود و هم حکیم، هم ادیب و هم طبیب- فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً میشناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار میرفت، قانون بوعلی را که اکنون مدرس ندارد او بهخوبی تدریس میکرد و فضلا در حوزه درسش شرکت میکردند، اما هرگز نمیشد او را در بند یک تدریس مقید ساخت، قید و بند به هر شکل با روح او ناسازگار بود، یگانه تدریسی که با علاقه مینشست نهجالبلاغه بود، نهجالبلاغه به او حال میداد و روی بال و پر خود مینشاند و در عوالمی که ما نمیتوانستیم درست درک کنیم سیر میداد.
او با نهجالبلاغه میزیست، با نهجالبلاغه تنفس میکرد، روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این کتاب میتپید، جملههای این کتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد می نمود، غالباً جریان کلمات نهجالبلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود..."
"ادیب محقق، حکیم متأله، فقیه بزرگوار، طبیب عالیقدر، عالم ربانی مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی