آن ایام تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی(*) که برخلاف اکثریت قریب بهاتفاق مدعیان و مدرسان این رشته صرفاً یک سلسله محفوظات نبود بلکه الهیات اسلامی را واقعاً چشیده و عمیقترین اندیشههای آن را دریافته بود و با شیرینترین بیان آنها را بازگو میکرد میآموختم، لذت آن روزها و مخصوصاً بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطرههای فراموشناشدنی عمر من است.
(*پاورقی: از قرائن و توصیفات ذکر شده استنباط می شود که آن استاد به جز امام خمینی کس دیگری نبوده است.)
در آن روزها با همین مسئله که آن ایام با مقدمات کامل آموخته بودم آشنا شده بودم؛ قاعده معروف الواحد لایصدر منه الا الواحد را آنطور که یک حکیم درک می کند درک کرده بودم (لااقل به خیال خودم) نظام قطعی ولایتخلف جهان را با دیده عقل میدیدم، فکر میکردم که چگونه سوالاتم و چون و چراهایم یک مرتبه نقش بر آب شد؟ و چگونه میفهمم که میان این قاعده قطعی که اشیا را در یک نظام قطعی قرار میدهد و میان اصل لامؤثر فی الوجود الا الله منافاتی ندیده آنها را در کنار هم و در آغوش هم جا میدهم؛ یعنی این جمله را میفهمیدم که الفعل فعل الله و هو فعلنا و میان دو قسمت این جمله تناقضی نمیدیدم و اگر بین الامرین برایم حل شده بود. بیان خاص صدرالمتألهین