اصفهانی قدس الله سره راستی مرد حق و حقیقت بود از خود و خودی رسته و به حق پیوسته بود با همه مقامات علمی و شخصیت اجتماعی احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام موجب شده بود که به منبر برود و موعظه کند، مواعظ و اندرزهایش چون از جان برمیآمد لاجرم بر دل مینشست هر وقت به قم میآمد علمای طراز اول قم با اصرار از او میخواستند که منبر برود و موعظه نماید. منبرش پیش از آنکه «قال» باشد «حال» بود.
تا آنجا که من اطلاع دارم مردم اصفهان عموماً او را میشناختند و به او ارادت میورزیدند همچنانکه حوزه علمیه قم به او ارادت میورزید. هنگام ورودش به قم علماء قم با اشتیاق به زیارتش میشتافتند. ولی او از قید مریدی و مرادی مانند قیود دیگر آزاد بود. رحمت الله علیه رحمتً واسعه و حشره الله مع اولیائه."
"با اینهمه من ادعا نمیکنم که او در همه دنیاهای نهجالبلاغه وارد بود و همه سرزمینهای نهجالبلاغه را فتح کرده بود؛ او متخصص برخی از دنیاهای نهجالبلاغه بود و در آنچه متخصص بود خود بدان «متحقق» بود یعنی آن قسمت از نهجالبلاغه در او عینیت خارجی یافته بود. نهجالبلاغه چندین دنیا دارد، دنیای زهد و تقوا، دنیای عبادت و عرفان، دنیای حکمت و فلسفه، دنیای پند و موعظه، دنیای ملاحم و مغیبات،