نیست. مرحوم ثقه الاسلام کلینی، از نظر ما عالمی جلیل القدر است ولی آیا کافی پا بپای قرآن است؟ نهج البلاغه هم پابپای قرآن نیست، کتابهای مرحوم صدوق هم پابپای قرآن نیست، خلاصه هیچکدام پابپای قرآن نیستند، اینها کتابهائی هستند که باید مورد بررسی قرار گیرند.
قرآن چون استنادش به پیامبر اکرم قطعی است معیار اصلی است، حدیث قطعی هم از پیامبر و ائمه علیهم السلام هم مثل و عدل و پابپای قرآن است، اما به شرط آنکه قطعی باشد.
بنابراین استفاده از احادیث و روایات در فهم قرآن فنی است بسیار ظریف و بسیار دقیق و یک کار کاملاً فنی و تخصصی است. چرا؟ برای اینکه بخشی از این احادیث جعلی است، احادیث غیر معتبری است که انسان را به اشتباه می افکند.
اینها مطالبی است که توانستم در این اثنای سفر که فرصت تنظیم و مراجعه ندارم در پاسخ سئوال جنابعالی بگویم.
بار دیگر تأکید میکنم، کسانیکه به آن ظرایف مسایل اجتماعی و اخلاقی و مسایل عرفانی و مسایل معنوی انسان آشنا هستند طبعاً در رویاروئی با قرآن کریم برداشتهای زنده و ارزنده دارند، هرگز نباید ارزش آنها را نادیده گرفت اما بشرط اینکه به حد تفسیر به رای، بحد تحمیل دلخواه ما بر قرآن نرسد، روایات جالبی در تفسیر قرآن هست که بسیار مفید است ولی بشرط اینکه نقش تذکر دهنده به آنها بدهیم نه نقش تعیین کننده.
نقش تعیین کننده را تنها به روایتی می توانیم بدهیم که استناد آنها به پیامبر و امام قطعی باشد قطعی می گوئیم نه مظنون، حتی خبر صحیح، خبری که در اصطلاح علم الحدیث به آن خبر صحیح می گوئیم و در فقه هم استناد به آن را تجویز میکنیم،

نظر خود را ارسال کنید