است که به هم آمیخته و این اندیشه را در مارکسیسم بوجود آورده است. (*)
این رأی مارکسیسم است کسانی هستند که این نظر را می پسندند و با این پسند سراغ قرآن می روند و می خواهند از آیات قرآن پشتوانه ای برای این رای بدست آورند و بگویند بله آقا اسلام هم مالکیت شخصی را نفی می کند اینها به آیاتی از قبیل و لله ما فی السموات و الارض برخورد کرده و استناد می کنند و می گویند هر چه در آسمان و زمین است ملک خداست پس ملک هیچکس دیگر نیست.
این همان برداشت تأویلی انحرافی است. وقتی کسی نفی مالکیت را بپذیرد و به قرآن مراجعه کند تا پشتوانه ای برای آن پیدا کند، خود بخود دچار انحراف می شود، اما اگر بگوید موضع مارکسیسم در برابر مالکیت شخصی این است که بطور کلی آن را منفی و مردود می داند. آیا قرآن هم آن را منفی می داند یا نه و با این روحیه سراغ قرآن برود که اگر قرآن آن را منفی می داند قبول کند و اگر آن را منفی نمی داند و مالکیت شخصی و خصوصی را فی الجمله تأیید کند، باز هم آن را بپذیرد، آنوقت می تواند بگوید که براستی در پی شناخت قرآن است.
اگر ما با این روحیه سراغ قرآن برویم اشکالی ندارد ولی متأسفانه غالباً می بینیم که کسانی در مسایل مختلف با آن روحیه دیگر به سراغ قرآن می روند. یعنی به منظور یافتن پشتوانه برای اندیشه پذیرفته شده خویش.
ما بدون شک می توانیم کتبهای فلسفی، عرفانی، اخلاقی،
(*: نظامهای سوسیالیستی کنونی تنها مالکیت خصوصی یعنی مالکیت شخصی بر ابراز تولید را نفی می کنند، و مالکیت شخصی بر خانه، لوازم خانه، وسیله سواری شخصی و نظائر اینها را می پذیرند، ولی در مرحله نهایی سوسیالیسم همین مقدار از مالکیت شخصی نیز پذیرفته نیست.)