آنگاه به قرآن مراجعه می کنیم تا ببینیم قرآن بدانها چه پاسخی داده است بی آنکه بخواهیم همان پاسخی را که آن مکتب داده است از قرآن هم به دست آوریم.
مثلا به اگزیستانسیالیسم مراجعه کنیم و آراء و افکار و اندیشه های این مکتب و موضع گیریهایش را درباره مسایل نو دریابیم و بپذیریم و بعد سراغ قرآن برویم تا برای این فکر پذیرفته خودمان پشتوانه قرآنی پیدا کنیم، این روش بسیار خطرناک و منشأ تحریف در فهم قرآن است. روش صحیح اینست که به اگزیستانسیالیسم مراجعه کنیم و ببینیم در آنجا مسائلی مطرح شده و این مکتب درباره آنها نظریه هایی دارد، بعد به قرآن مراجعه کنیم تا ببینیم قرآن درباره این مسایل نظری داده است، خواه نظر قرآن موافق با نظر اگزیستانسیالیسم باشد، خواه مخالف ما می خواهیم واقعاً نظر قرآن را بیابم بدون التزام به یک فکر و اندیشه و بدون اینکه در صدد این امر باشیم که برای یک اندیشه پیش پذیرفته شده، پشتوانه قرآنی دست و پا کنیم.
بسیارند کسانی که در زمینه اسلام و مکتبها این اصل را رعایت نکرده اند. کسانی را می بینیم که در زمینه مارکسیسم مطالعاتی دارند. اینها می گویند ما می بینیم این مکتب با بیان و با استدلال فلسفی، اقتصادی، اجتماعی اش می گوید مالکیت شخصی از مهمترین عوامل الیناسیون و با خود بیگانگی و مسخ شدن انسانیت انسان است، و اگر بخواهیم عوارض ناشی از این نوع با خود بیگانگی والیناسیون را از بین ببریم، یک راه بیشتر وجود ندارد و آن اینکه مالکیت شخصی به هر عنوان باشد از بین برود، اصلا مالکیت شخصی مستلزم یک نوع تنزل انسان از مقام شامخ انسانیت است، این یک دید عرفانی اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی

نظر خود را ارسال کنید