روابط اجتماعی در یک جامعه دیکتاتوری بر اساس این فکر شکل می‌گیرد که مردم برای دیکتاتور آفریده شده‌اند و خدمت‌گزار اویند و نه به عکس و مردم نوکر رژیم اند و نه افرادی که او را در اداره امور کشور یاری می‌دهند. و این‌ها چنان‌که گفتیم ناشی از روحیه انحصارطلب و مستبد شخص دیکتاتور است که نمی‌تواند هیچ شریکی را تحمل کند و به همین دلیل است که مخالف سرسخت مشارکت مردم در مسایل اجتماعی و امور مملکتی است.
 طبیعتاً مردم در یک چنین جامعه‌ای به افرادی بی‌تفاوت، وظیفه ناشناس، خودبین و بدبین تبدیل می شوند، وقتی در جامعه‌ای تمامی استعدادها و خلاقیت‌ها و ابتکارها بی‌رحمانه سرکوب شد و اطاعت بی‌چون و چرا رواج یافت. دیگر نمی‌توان انتظار تعهد، وظیفه‌شناسی و حس تعاون و همکاری داشت. انسان وقتی خود را حاکم بر مقدرات خود و دخیل در سرنوشت جامعه‌اش نداند و مجبور باشد چشم بسته فرامین دولتی را، که به خائن بودنش ایمان دارد، گردن نهد، دیگر به کارش علاقه‌مند نخواهد بود کار کردن برای او نه انجام وظیفه و عمل به مسئولیت، بلکه به معنی دقیق کلمه بیگاری است.
 معمولاً اگرچه بیگاری را کار بی‌مزد معنی می‌کنند اما مسئله اینجا است که کار بی‌مزد تنها نوع کار اجباری

نظر خود را ارسال کنید