نیست که هر کس در برابر کارش پولی گرفت بیگاری نکرده باشد بیگاری یعنی به اجبار کار کردن و این یک حالت روانی است و به هر طریقی که این حالت روانی به وجود آید، کار و بیگاری تبدیل می شود. انسانی که حق انتخاب ندارد و خود را حاکم بر سرنوشت خویش نمیداند و مجبور است در سیستمی کار کند که ابتکار عملش به دست دیگران است و ترقی او در این سیستم نه به میزان تخصص و تلاش و صلاحیت او که با دغلبازی و فریبکاری و اطاعت بیچون و چرایش رابطه دارد. در حقیقت به کار اجباری تن در داده است و این همان مفهوم دقیق بیگاری است و مسلماً عوارض روانی ناشی از این نوع کار اجباری بهمراتب بدتر از کار بیمزد است. زیرا کسی که در برابر کارش پول نمیگیرد میداند که با زور حقش را دریغ داشتهاند.
و این زورگویی اگر او را برنیانگیزد تا حقش را بازگیرد لااقل او را مسخ نمیکند اما کسی که مجبور است پیوسته به کاری مشغول باشد که از اهداف و نتایجش هیچ اطلاعی ندارد و ابتکار عمل یکسره از دست او خارج است و پیوسته باید همانند یک مهره ماشین کار ثابتی انجام دهد به انسانی غیرطبیعی و مسخ شده تبدیل می شود اگرچه در ازای کارش پولی دریافت نماید.
اصطلاح بسیار دقیق و پربار نوکر دولت نوکر مردم برای کسانی که در دستگاه دولتی رژیم سابق کار میکردند،