عمل خودش است، خود بهترین دلیل است بر اینکه او تا چه اندازه آزادی را ارج مینهد. و میبینیم حتی افرادی که از آزادی تعریفهای مختلف و حتی متضاد و مخالف عرضه میکنند در اصالت آن اتفاق نظر دارند.
البته اینکه چرا هر کس آزادی را به گونهای خاص تعریف می کند خود ناشی از شرایط اجتماعی و ضرورتهای زمانی و افکار و اعتقادات حاکم بر جامعه است. آزادی در مفهوم فردی آن یعنی آزادی از قید و بند. شاید انسان از هیچ چیزی به اندازه قید و بند که منجر به سلب آزادی او می شود رنج نمیبرد. اما مهم اینجا است که انسان هنگامی قید و بند را احساس میکند که نسبت بدان آگاهی و نیز حساسیت داشته باشد و از آنجا که این آگاهیها و حساسیتها بر حسب شرایط زمانی و مکانی، چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی، متفاوت است، لذا طبیعی است که طرز تلقیها نسبت به آزادی تفاوت داشته باشد.(1)
(1): در اینجا یک نکته بسیار مهم را باید تذکر داد و آن این است که غالباً در تفسیر تاریخ و تحولات اجتماعی می گویند مثلاً فلان عامل مؤثر بوده است بدون آنکه طرز تلقی مردم آن زمان و یا جامعه را از این عامل روشن نمایند. به عبارت دیگر از تحلیل و تفسیر جریانات و پدیدههای تاریخی و اجتماعی، همچون تفسیرها و تحلیلهای مربوط به واکنشها و پدیدههای علوم تجربی، تنها به دنبال عوامل دخیل میگردند بدون آن که به کیفیت خاص و چگونگی آنها توجه داشته باشند. درحالیکه برای فهم درست یک پدیده و جریان اجتماعی گذشته از آنکه می باید عوامل مؤثر در ایجاد آن را شناخت لزوماً می بایست به کیفیت خاص آنها هم توجه داشت. در تحلیلهای اجتماعی و تاریخی کم و بیش به چنین سخنانی برخورد میکنیم که مثلاً فکر آزادیخواهی در ایجاد فلان نهضت سهم مهمی داشته است.
اما یک چنین حرفی هیچ مسئلهای را روشن نخواهد کرد مهم این است که بدانیم آزادی از نظر این مردم چه تفسیری داشته، زیرا این آنها هستند که خالق این نهضت اند، لذا باید دید آنها در اینباره چه میاندیشیده اند.