-تحمیل خویش- را تعقیب می کنند.
خلاصه آنکه نظام استبدادی روابط اجتماعی و فرهنگی و نیز تربیت ذهنی و روانی مردم را به گونهای شکل می دهند که نتیجهاش نابودی آزادی و حاکمیت استبداد است. بهعبارتدیگر استبداد نتیجه طبیعی و منطقی حاکمیت نظام استبداد است و تا این نظام در تمامی ابعادش فرو نریزد و نظام صحیح و سالمی جانشین آن نشود. صحبت از آزادی شعاری بیش نیست. مشکل اساسی ممالک آزادشده جهان سوم و منجمله کشور ما در استقرار آزادی و دموکراسی در همین جا است گذشته از اینکه در این جوامع معمولاً تصور درستی از آزادی و حدود آن و نیز رابطهای که می باید ضرورتاً از آزادی یک جامعه با واقعیتهای تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و ضوابط اخلاقی و اعتقادی آن جامعه داشته باشد وجود ندارد، تصور صحیحی هم از نحوه پاکسازی رسوبات ذهنی و اجتماعی دوران استبداد و روش استقرار آزادی در یک جامعه از بند رسته، وجود ندارد، سادهلوحانه میپندارند با فروکشیدن مشخص مستبد، نظام استبدادی را هم فرو ریختهاند و استبداد را از میان برداشته اند. درحالیکه از میان برداشتن فرد دیکتاتور تنها به معنی از میان برداشتن حافظ و نگهبان نظام استبداد است.
و استبداد معلول حاکمیت نظام استبدادی است و نه فرد مستبد. اگر نگهبان