پس از پیروزی انقلاب ده‌‌ها و بلکه صدها دسته و گروه به طور خلق‌الساعه به وجود آمد و آن‌ها هر روز طی بیانیه‌ای از دولت می‌خواستند و می‌خواهند -که چنین و چنان کند والله... و جالب اینجا است همیشه تقاضای آنان با قید مصراً همراه است.
 آن‌ها هیچ‌گاه نمی‌گویند طرح ما برای خارج شدن کشور از بن‌بست اقتصادی- سیاسی- اجتماعی کنونی این است و دلایلمان چنین. فقط حرف می‌زنند اما دلیل درستی حرف خود را نمی‌گویند زیرا برای آنان به سبب سرش و اخلاق مستبدانه شان حرف زدن مطرح است و نه درست حرف زدن و از آن گذشته هیچ‌گاه از مردم نمی‌خواهند تا طرح و برنامه ارائه‌شده شان را مطالعه کنند و پیشنهادها و نظرات اصلاحی خود را بازگویند تا بدین وسیله جامعه به بهترین راه‌حل ممکن که لزوماً باید براساس واقعیت‌های موجود و مطابق با شرایط و امکانات جامعه و اهداف انقلاب باشد دست یابد.
 و از آن بدتر معتقدند آزادی یعنی پذیرش بی قیدوشرط آنچه آن‌ها می‌گویند و می‌خواهند و در غیر این صورت فریاد برمی‌آورند که آزادی رفت درحالی‌که دقیقاً این خود آن‌هایند که با تحمیل خود حق و آزادی دیگران را به بازی می‌گیرند.

نظر خود را ارسال کنید