که براثر عدم توجه به آنها شخصیت اش فرو خواهد مرد.
و اتفاقاً در میان نیازهای روحی انسان، آزادی از اهمیت بیشتری برخوردار است. زیرا از این راه نهتنها شخصیت انسان رشد می یابد که اصولاً ساخته میشود. انسان با انتخاب خویش راه خود را مییابد و همین راه است که شخصیت او را میسازد. به عبارت دیگر انسان متأثر از عمل و نحوه و کیفیت عمل خویش است و برآیند مجموعه این اعمال و کیفیت و جهت آنها است که شخصیت انسان را تعین می بخشد و اینهم بدون آزادی ممکن نیست. زیرا وقتی آزادی نباشد انتخاب معنی ندارد و وقتی انتخاب معنی نداشت دیگر انسان نمیتواند خالق شخصیت و معمار سرنوشت خویش باشد. و به همین علت است که میگوییم نفی آزادی مساوی است با مسخ شخصیت و انسانیت انسان.
در اینجا نکته مهمی را باید یادآور شویم و آن اینکه بشر امروز آزادی را بیشتر به معنی رهایی از قید و بند و قدرت بر انجام آنچه میخواهد، می فهمد و از نظر او انسانی آزاد تر است که بهتر و بیشتر بتواند به خواستههای خود که غالباً مادی و شخصی است پاسخ گوید و یک چنین تفسیری از آزادی بدون شک درست نیست زیرا در همان لحظهای که انسان خود را مقید ساخت تا به تمامی خواستههایش پاسخ گوید، خود را به بند کشیده است، بنده اطاعت از