مربوط به جوانان بود که اهل درد و احساس و تعهد بودند، و همگام و همراه با آن شهید می کوشیدند و می جوشیدند، و به فعالیت مبارزاتی وی قوت می بخشیدند.
اما عکس العمل منفی در دو شعبه علیه او پیاده می شد: یکی از جانب رژیم و عناصر خائن ساواک و مزدوران وابسته، که پیوسته فشار و اختناق و ممانعت ایجاد می کردند، و دیگری از سوی افراد مقدس مآب و جاه طلب و احیانا بی تفاوت، که در مقابل او به اخلال، توطئه، کارشکنی و سم پاشی می پرداختند. و تحمل این معنی برای مرحوم سعیدی ظاهراً از تحمل فشار و صدمات ساواک مشکل تر بود! زیرا در نامه هائی که به امام نوشته است، از آزار و توطئه های این گروه لب به شکایت گشوده است!
آیت الله سعیدی ضمن یک نامه چهار صفحه ای، که هم اکنون موجود است می نویسد: «... برخی افراد رمیده اند، زیرا به نظر من آمده، راه حرکت ابتداء حرکت فکری است، و حرکت فکری متوقف است، بر این که مغزها از افکار غلط تکانیده شود، مطالبی را شروع کردم، که به نظرها تازه آمد، و در نتیجه مقدسین کوتاه فکر رمیدند، البته این نتیجه را می دانستم، و خود را برای هر گونه محرومیت آماده کرده ام...»

نظر خود را ارسال کنید