متوجه شد اتومبیلی خراب شده و حرکت نمی کند، فوراً جلو رفت و به هل دادن ماشین و کمک راننده پرداخت، و در جواب عذرخواهی راننده گفت:
شما نگران نباشید، این وظیفه ماست.
- یک بار پیرزنی را مشاهده نمود که دو سطل آب سنگین در خیابان حمل می کند و درمانده شده، فوراً همچون علی (ع) که مشک آب پیرزن را به دوش می کشید، به یاری وی شتافت و سطل های آب او را در درب منزل حمل نمود.
- یک شب در نزدیک منزل خود، به مناسبت مجلس عروسی، با سر و صدا و وضع بی بند و باری مواجه می شود، با گروهی از یاران جوان خود، با کمال نرمش و متانت در آن مجلس شرکت می کند، و یکی از جوانان همراه را پشت بلندگو می فرستد تا سخنرانی کند، و بگوید: اسلام با جشن و سرور مخالف نیست، بلکه با هرزگی و بی بند و باری سازش ندارد، و بدین شکل از گناه و منکر با وضع مطلوبی جلوگیری به عمل آورد.
- یک بار برای شرکت در جشن ازدواج یکی از جوانان، به یکی از روستاهای خوانسار دعوت شده بود، که با توجه به استقبالی که از وی به عمل آمده بود، و نیز ابهت و نفوذ او مانع برنامه گروهی که از تهران برای رقص و طرب دعوت شده بودند می گردد، و از آن تاریخ این وضع نامشروع به طور کلی عوض می شود، و اکنون