بالاخره سعیدی در زیر شکنجه ها مقاومت کرد، قصابان رژیم او را محاصره کرده بودند، و مرگ را جلو چشم خود می دید، اما آن مرگ طبیعی نبود، شهادت بود، زیرا درخت اسلام احتیاج به آب داشت، و می بایست آن را با خون شهید آبیاری نمود، وگرنه بیم خشکیدن و نابودی آن می رفت.
آن هم خون عالم مجتهد، خون یک مبارز نماز شب خوان، خون ذریه زهرا و فرزند پیامبر، خون یک عاشق دین و معنویت و خلاصه خون یک میثم تمار گونه، که شاید چنین زمزمه ای داشت:
در پیشگاه ظلم نباید سرم فرود تعظیم جز بخالق یکتا نمی کنم
تن زیر بار ذلت دشمن نمی دهم طومار بردگی خود، امضا نمی کنم
لبریز گشته کاسه صبرم ز ظلم او با این مرام ظلم مدارا نمی کنم
مرگ شرف به است، از این زندگی مرا چیزی به غیر مرگ تمنا نمی کنم
(پاورقی: چهره های گلگون ج 2 ص 50.)
باری در تاریخ 21 خرداد 1349، آیت الله سعیدی را در اثر ضربات مغزی و شکنجه های مختلف در زندان قزل قلعه تهران، در حالی که 41 سال از عمرش می گذشت، و اولین روحانی شهید زیر شکنجه در زندان و در نهضت امام خمینی بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد و در حالی که او از خود 9 فرزند به یادگار گذاشت، بدن