هیچ انگاشتن و سخن حق را چنان پتکی بر سر حاکمان سرکش کوبیدن و خودبینان خودپرست را بر سر جای خود نشاندن است که بودن را تفسیر می کند و شکوه ایمان را می نمایاند.
... و چنین بود که در حکومت ظلمانی پنجاه ساله دودمان پهلوی، تعدادی انگشت شمار بودند که با فریاد زدن و به «بودن» و «کفر ورزیدن» و به «شدن» ایمان آوردن و حکومت شب را به تمسخر گرفتن به تفسیر انسانیت نشستند و در انعکاس خون سرخشان طلوع آفتاب را نوید دادن و نگذاشتند که خلق مستضعف ایران در دام تارهای عنکبوتی یأس به دوام و استمرار تبلیغاتی «تغییر ناپذیری زندگی» ایمان بیاورد.
آری دلاوران معدودی بودند که با طنین فریادشان تزویر ناله های چوپان شریک دزد را نمایاناند و نگذاشتند که خواب بر چشم مستضعفین دیرپا گردد. آن روز که دست غارتگران بین المللی به کمک و یاری آن شحنه پیر و مأمور معذور بر جیب های میهنمان فرو رفت تا دار و ندار این ملت بی خبر را به غارت برند، تنها کسانی با خون سرخشان بر گونه این میهن اعلان خطر نوشتند که بیدار بودند و مسئول.
خطر هر قدر شدیدتر باشد اعلان خطر بیشتر به سرخی می گراید تا آنجا که رنگ خون می گیرد و از این جاست که انسانی آگاه و مسئول و متعهد وقتی می بیند آسمان زندگی را ابرهای سیاه می خواهند تیره سازند، دست به کار می شوند تااخطار

نظر خود را ارسال کنید