می گفت؟ و چه می خواست که خواسته ی او از نظر رژیم جرم بود، و سزایش شهادت زیر شکنجه در زندان؟!
اکنون اندکی به عقب بر می گردیم و اوراق زرین تاریخ او را مطالعه می کنیم:
در مشهد مقدس
در کنار مرقد مطهر امام هشتم (ع) عالم بزرگواری ایستاده بود و آهسته زیر لب زمزمه ای داشت، وی از خدا می خواست که، فرزند پسری به او عطا کند، که در همان حال کسی به او نزدیک شد، یک شاخه گل سرخ تعارف کرد!
عالمی که شاخه ی گل سرخ را دریافت داشت، حجة الاسلام مرحوم حاج سید احمد سعیدی بود، و این عمل برای او حالت طبیعی داشت.
اما پس از مدتی، در تاریخ دوم اردیبهشت ماه 1308، برای او فرزندی به دنیا آمد که، نامش را «محمدرضا» گذاشت، محمدرضا چند بهار روزگار کودکی خود را پشت سر گذاشت، که مادر خویش را از دست داد، اما در کنار پدر به تحصیل و درس پرداخت، ادبیات عربی را در مشهد آموخت، و سپس به مجلس درس فقه و اصول و معارف استادان بزرگی چون: حاج شیخ کاظم دامغانی، مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی