نامه ای با خونش بنگارد تا راهنما باشد برای آنان که می آیند، چرا که در شب تاریک تنها انعکاس سرخی خون است که راه را می نمایاند؛ خونی از ابتدای تاریخ به امتداد هستی، چرا که هیچ مظلومی یقین ندارد که آخرین مظلوم جنایت اشقیا باشد (سخن سقراط) و می داند که شهادت و خون همسفر تاریخ هستند.
و چنین است که در پیگیری این جویبار خونین تاریخ، در نیمه راه، خون سعیدی را می بینیم شتک زده بر دیوار زندان حاکمان شب «خون سیدی بزرگوار و عالمی فداکار» (سخنی از امام خمینی) که نمی تواند بنشیند و تماشاگر غارت مملکتمان باشد. و به جای فریاد زدن، در زیر پوشش تقیه. آگاهی و بیداری خود را به گور بی مسئولیتی بسپارد.
آری، خون سعیدی، زبان مظلومیت یک ملت، را می بینیم که به جرم دفاع از آزادی و شرافت بر دیوارهای زندان نشسته، نمایانگر بیداری عالمان دین و روحانیت.
خون سعیدی را می بینیم که قلبی در سینه ی تاریخ که دیدیم چسان تاریخ را به پیش برد و فصل جدیدی در حیات انسان ها گشود.
آری، خون سعیدی را می بینیم، بذر قهرمان ها و شهدای پسین، که آزادی را هدیه کردند، چرا که خون شهید چون بر زمین بریزد، زمین بارور گردد و هزاران شهید به بار آورد.