العددیة» یادداشت می کند. (پاورقی: این مطلب را پشت جلد آن کتاب اینجانب بارها مطالعه کردم.)
باری، همان روزها، یک روز پس از نماز ظهر از مسجد به منزل او بر می گشتیم، به اینجانب گفت: تو چه آرزوئی داری؟ گفتم: می خواهم کمال علمی پیدا کنم، و به خدا و خلق خدا خدمت نمایم.
شهید سعیدی گفت: به خاطر اوضاع موجود من آرزوی مرگ دارم! و به خاطر این که حالت عرفان و معنویت و نیز علاقه به شعر در او سراغ داشتم، و او از داستان شهادت جوانی ناراحت بود، این دو شعر را برایش خواندم:
بی گناهی گر به زندان مرد با حال تباه          ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
وای بر شهری که، در آن مزد مردان درست        از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
(پاورقی: دیوان فرخی یزدی، ص 106.)

مرحوم سعیدی گفت: قسمتی از این شعر با وضع درستی و حبس و تبعید امام تناسب خوبی دارد، گوینده آن کیست؟
گفتم: شعر از «فرخی یزدی» است، و بعد خواست که فرخی را برایش معرفی کنم، که برایش توضیح دادم.

نظر خود را ارسال کنید