مخفیانه درآن شهر به خاک سپردند...
جمعه صبح خبر شهادت آن عالم بزرگوار در تهران پیچید، به منزل آن شهید رفتیم. دوستان و شاگردانش را غمی جانکاه در خود فرو برده بود ضجه بود و فریاد، گریه بود و آه. در این میان فرزندانش با روحیه ای عالی و سری افراشته در کنار در ورودی اطاق ایستاده بودند هر لحظه بر جمع حاضر افزوده می شد، تا این که مجاهد بزرگ، معلم قرآن آیت الله طالقانی وارد شدند و همراه با جمعیت دقایقی چند با صدای رسا گریستند. در این هنگام فرزند ارشد آن شهید خطاب به حضار گفت: ما به هیچ وجه ناراحت نیستیم، پدرم به آرزویش که شهادت بود رسید، پدرم پس از هر نماز از خدا طلب شهادت می کرد.
در این لحظه تازه واردی گریان با گفتن: عاش سعید و مات سعیدا در حق شهید سعیدی زیباترین توصیف را با کلماتی اندک به عمل آورد.
آیت الله طالقانی خطاب به حضار فرمودند: چرا اینجا نشسته اید، به مسجد برویم تا مردم بدانند که این سید جلیل القدر را به شهادت رساندند.
در پاسخ ایشان گفته شد که کلانتری در مسجد را قفل کرده است.
ایشان فرمودند: روی زمین در پیاده رو خواهیم نشست