سنگین ترین جرم به حساب می آمد، چنان که هر کس به این عمل دامن می زد، خطرناکترین عمل را انجام داده بود!
بدین جهت آیت الله سعیدی به زندان و شکنجه اسیر گشت، در چنگال بازجویان و شکنجه گران سفاک قرار گرفت، اما هر چه زجر و آزار دید، با شهامت و سربلندی مقاومت نمود، و حتی فریاد زد:
به خدا سوگند اگر مرا بکشید و خونم به زمین ریخته شود، در هر قطره ی خون من نام مقدس خمینی را خواهید دید، و این روش برای مزدوران آریامهری تازگی داشت، و سخت دردناک بود!
به گفته یکی از زندانیان سال 1350، که در مجاورت سلول ایشان در بند بوده است، شب شهادت مرحوم سعیدی، برق زندان قطع شد، و در سلول ایشان رفت و آمد و سر و صدای زیادی به گوش می رسید. (پاورقی: جمهوری اسلامی، شماره 8- 19 خرداد 1358.)
بعد ازظهر همان شب هم، وقتی مرحوم سعیدی از دستشویی به طرف سلول خود می رود، با یک زندانی برخورد می کند، و با اشاره دست به او می فهماند، که کارش تمام است، و قصد شهادت او را دارند.