در سال های سیاه خفقان دریابید.
از این گذشته فساد اخلاقی و بی بندوباری های شبه روشنفکران وطنی آنچنان مشهور و عالمگیر بود که رژیم از جانب آنان احساس خطری نمی کرد. اکنون بسیاری از شاعران بنام و مشهور فرهنگ کفر، که در حالت نشئه، موفق به خلق زیباترین آثار هنریشان می شده اند، و در عصر طاغوت جز یأس ادیبانه و "یأس فلسفی" چیزی به چاپ نمی دادند، ازقضا رادیکال های منفرد (اشاره به شاملو که در مصاحبه ای خود را از این قماش نامیده بود!) از آب درآمده اند. آری! حمایت بی دریغ توده های مسلمان ایران از اسلام و روحانیت مبارز، چاره ای نمی گذارد جز آنکه آقایان خود را "رادیکال منفرد" بنامند، اما نکته ای که من نمی توانم آن را به خود بقبولانم آن است که این "رادیکال های منفرد"، چرا متحزب و متشکل نمی شوند و شعرها و شعارهایشان را این خلق رزمنده نمی شناسند و از برنمی کنند؟
با توجه به آنچه که گذشت هضم این مطلب آسان خواهد شد که به چه دلیل شاه معدوم برای سلب نفوذ معنوی روحانیت در میان مردم و انزوای اجتماعی مبارزان و کوبیدن اسطوره های مبارزه در ایران، از فرهنگ سیاسی الحادی و اصطلاحات خاص مارکسیستی از قبیل "ارتجاع سیاه" و "مرتجعین مخالف با اصلاحات" استفاده می کرد، بدون شک همصدایی شاه و نیروهای مترقی(!) علیه هواداران خط اصیل مکتبی انقلاب قسمتی از نقشه پلید و شومی بود که ما آن را «القاء