تلاش کرد. بورژوازی کلاسیک اروپا با رشد صنایع و پیشرفت علوم، به کار ارزان روستایی پرداخت و فصل جدیدی را در تاریخ اقتصادی جهان آغاز کرد.
اما لیبرالیسم در اشکال دیگری نیز بروز و ظهور کرده است که بنابر آنچه که رفت در نقطه مقابل رادیکالیسم قرار دارد. اگر تاریخ انقلابات جهانی را به دقت مطالعه کنیم، به سادگی به این معنا پی خواهیم برد که علیرغم اشتراک در عقیده و وحدت در ایدئولوژی، انقلابیون، پس از استقرار انقلاب، عملاً و عیناً به دو جناح تقسیم شده اند، جناح اول که رادیکالیست نام می گیرند، خواستار قاطعیت و شدت در عمل و خواهان و تغییرات بنیادی و اصلاحات اصولی و دگرگون کردن ساخت و شالوده اقتصادی جامعه می باشد، این عده به شدت مبانی مکتبی را ارج گذاشته و خواهان استقرار دقیق و موبه موی آن درجامعه هستند. البته رادیکالیسم در بعضی از اشکالش سر از آنارشیم و ماجراجويی در می آورد. رادیکالیست ها در این مفهوم، پس از انقلاب عملکردی مشابه و همانند با لیبرالیستها پیدا می کنند، اما لیبرالیسم، علیرغم علائق مشترک مکتبی، پس از انقلاب به مفهوم کلاسیک خود سعی در استقرار اصول سیاسی اقتصادی انقلاب، به صورت گام به گام و لاکپشتی دارد، و با هرگونه قاطعیت مخالف بوده و موافق تعدیل در همه امورند.
همچنین در فرهنگ مارکسیستی لیبرال ها عناصری هستند که علیرغم مبارزه ضد استبدادی، پس از استقرار حکومت کارگری، با دیکتاتوری و خشونت پرولتاریائی