نوخاسته می شد همانا حاکمیت فئودالیسم و فرهنگ فئودالی بر جامعه اروپایی اواخر قرن هفدهم میلادی بود. فئودالیسم که برای استمرار منافع خود استثمار وحشتناک روستاییان را به مثابه رگی حیاتی تلقی می کرد، در مقابل حزب نوپا و نیرومندی قرار گرفته بود که باعث جذب نیروی کار از روستا به شهر و مهاجرت روستائیان به مراکز صنعتی می شد.
از این گذشته ظهور بورژوازی، لزوماً حاکمیت فئودال ها و اربابان زمین را به خطر می انداخت و هیئت مالک الرقابی و قدرت نامحدودشان را تضعیف می کرد، از این گذشته بورژوازی برای زحمت کشان جامعه شرایط سهل تر و آسان تری را به وجود می آورد که از وابستگی نامحدود آنان به زمین و فرمانبری بی چون و چرا از ارباب، انسانی تر به نظر می رسید؛ عبور از فئودالیسم به بورژوازی برای اولین بار در اروپا صورت گرفت و انقلاب کبیر فرانسه انقلابی بود که موتور محرک آن را نبرد سرمایه داران و سوداگران تازه به دوران رسیده و فئودال های مقتدر و کهنه کار، تشکیل می داد. لیبرالیسم اندیشه بورژوازی نوخاسته و ایدئولوژی سرمایه دارانی بودند که مایل به رقابت سرمایه داران آزاد و گردش بی مانع پول در بازار بودند. علاوه بر این لیبرالیسم شکل دیگری از استثمار [بود] که در مقایسه به فئودالیسم انسانی تر می نمود، لیبرالیسم معتقد به آزادی استثمار در روابط تولیدی سرمایه داری بود.
همچنین لیبرالیسم در شکل اولیه تاریخیش برای رشد خرده بورژوازی در هم شکستن چارچوب نظام فئودالی