که به معنای ارائه یک تصویر جدید و اصیل اسلام انقلابیست باید به کناری بیفکنیم؟ یا آنجا که ایشان در مبحث "انسان مداری" و در مقام ارزش و جایگاه انسان در مکاتب مختلف و مقایسه با موقعیت و مکان انسان در اسلام "چشم انداز اومانیسم اسلامی" را می نویسد باید بنابر این ادعا محکوم و تخطئه اش کرد؟
آیا منظور آن است که در تشریح تحول اسلامی و انقلابی که در جامعه ما به وقوع پیوسته است نباید تعبیر "رنسانس اسلامی" را به کار برد!؟
آیا تجدید حیات معنوی و فرهنگی و سیاسی اسلام در این بیان مورد اشکال است؟  
ما باید تکلیف خود را روشن کنیم و بگوییم که آیا با الفاظ دشمنی داریم یا آنکه با معانی اصطلاحات مخالفیم؟ و چه سخیف است که دیگران را متهم به نفهمی کنیم و انگار که خود فرهنگ مدون لغات و اصطلاحات سیاسی هستیم! امروزه هر دانش آموزی که الفبای انقلاب را یاد گرفته باشد، و در آثار گروه ها و سازمان های مختلف جستجوی سطحی به عمل بیاورد، به خوبی خواهد دانست که لیبرالیسم نقطه مقابل رادیکالیسم می باشد. ظهور بورژوازی در اروپا که با رشد علم و پیدایش صنعت مترادف بود به لحاظ تاریخی در برابر خود مانع و مشکلی عظیم مشاهده کرد؛ این مشکل اساسی که مانع رشد سرمایه داری

نظر خود را ارسال کنید