تضعیف روحانیت و تفرق نیروها برای رشد "لیبرالیسم التقاطی اسلامی" و دست آخر رواج یک شیوه تفکر غربی و آمریکایی در اسلام می‌باشد. این ها مشترکاً می خواهند، روحانیت را به انزوا بکشانند تا لیبرالیسم حاکم شود و آنگاه در این میدان مغولبه که لیبرالیسم ایجاد می کند، شاهد پیروزی، در آغوش غرب یا شرق استکباری و الحادی قرار بگیرد، چرا که لیبرالیسم برای حاکمیت خود تلاش می کند. باری تمام مقدمات فوق و نتایج حاصل از آن را باید در مجال دیگری به گفتن پرداخت، اینک در خاتمه این مقال، برای اثبات راستی مدعایمان، به ذکر چند سند تاریخی اکتفا می کنیم و جستجوگران را به مطالعه بیشتر ارجاع می دهیم.
 همه کسانی که تاریخ پر فراز و نشیب حکومت دوباره مصدق را کم و بیش مطالعه کرده اند، و با اوضاع و احوال آن زمان آشنائی دارند، فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی را در ابتدا به عنوان حامی و پشتیبان پرکار و صمیمی و وفادار مصدق می شناسند، این مطلب آنقدر در ابتدای جلوس مصدق بر صندلی صدارت که مطابق معمول با شعارهای لیبرالیستی و اصلاح طلبانه آمیخته به ناسیونالیسم آغاز شد، مشهور و معروف است، که فدائیان اسلام حتی افرادی، را بنا بر اسناد، برای حفاظت از روزنامه های "باختر" و "شاهد" امروز، ارگان‌های جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق گماشته بودند، اما گذشت روزگار کار را به جایی رسانید، که شهید نواب صفوی، صریحاً مصدق را خطاب قرار داده بود

که ما برای حکومت اسلامی از تو حمایت می کنیم نه برای چیز دیگر، ما تو را به استیضاح و محاکمه می طلبیم. خواننده اندیشه گر باید بداند که چرا در این واقعه تاریخی این بیت شاعر متحقق می شود که:
اول به هزار لطف بنواخت مرا                  آخر به هزار غصه بگداخت مرا
اختلاف نواب صفوی با مصدق، یک دعوای سیاسی ساده نبود، از نوع قهرها و غمزه های مطبوعاتی "بقایی ها" و "مکی ها" نبود، خود نواب صفوی بالصراحه به مصدق می گوید که ما با شما دعوای مکتبی داریم. چرا مصدق به تفسیر مارکسیست ها، ناخودآگاه و یا خودآگاه، آمریکا را جایگزین انگلیس کرد؟ به خاطر اینکه لیبرالیسم التقاطی در عرصه عمل سیاسی و با شعارهایی از قبیل "نظم و حاکمیت قانون" و امنیت قضائی و مبارزه علمی(!) با امپریالیسم از طریق گام به گام – کما اینکه یکی از پیشگامان لیبرالیسم پس از مصدق در یکی از مصاحباتش، حد اعلای انقلابی گری خود را اینگونه به اثبات رساند که اگر ملی کردن بانک ها رفرمیسم است بسیار خوب ما رفرمیستیم(!) –و طرح ارائه امنیت و معنویت بدون تصریح به حاکمیت و استقرار اسلام به عنوان یک اصل، و گریز تدریجی از روحانیت اصیل و مبارز، رفته رفته به سوی "غرب" متمایل شده و از اسلام نیز، اسلامی رو به واشنگتن و در جهت آمریکا- به لحاظ سیاسی- با پایه های فلسفی متزلزل و لرزان علم زده، تصویر می کند، که امیدواریم در مقالات آینده در افشای آن بیشتر بکوشیم.

نظر خود را ارسال کنید