آن در بهترین حالت تابع قانون بودند نه انقلابی، وحدت ملی چه باید می کرد –چهره ای مصالحه ناپذیر می گرفت که به معنای امکان دادن به کودتا و یک جنگ بود؟ آیا طرد مصالحه با دموکرات مسیحی ها که به معنای کشاندن عناصر مردد حزب دموکرات مسیحی و نیروهای مسلح به جانب دیگر بود، بهترین شرایط را برای یک جنگ آماده نمی کرد؟ اگر وحدت ملی نمی خواست برای یک جنگ پافشاری کند، چه کار دیگری جز مصالحه می توانست انجام دهد؟
«استقرار سازمان نظامی و مسلح ساختن مردم پایه یک انقلاب سوسیالیستی است اما مسلح ساختن مردم فرمول فنی کوچک و ساده ای نیست که کسی برای آن تصمیم بگیرد و به سرعت انجام شود. در حالی که "وحدت ملی" به سازماندهی نظامی روی می آورد، مخالفین و نیروهای مسلح چه واکنشی نشان می دادند؟ نباید ایجاد نیروهای نظامی در انقلابات را با سادگی نسبی وضع فعلی که وحدت ملت و قدرت دولت را بدست گرفته است، درهم آمیخت. برای یک انقلاب که هنوز قدرت را بدست نیاورده است، مساله مسلح ساختن مردم مشکل است. و زمان و کیفیتی که مردم مسلح می شوند باید قسمتی از استراتژی برای کسب قدرت باشد. اگر کوشش برای مسلح ساختن مردم باعث برانگیختن جنگ می شود در حالی که برای جنگ آمادگی وجود ندارد، پس باید آن را به تعویق انداخت.»