که جلوی حرکت ما و جلوی رشد و شکوفایی ما را میگیرد.
ما اول باید خودمان را بشناسیم که انسانیم، بدانیم که نفخه الهی در ما دمیده شده، بدانیم به ما نفس لوامه دادهاند، نفس راضیه و مرضیه و مطمئنه باید پیدا کنیم، به ما خودآگاهی دادهاند به ما بصیرت دادهاند، بدانیم که جهت ما کجاست هدف ما کجاست راه ما کجاست برای چه آفریده شدهایم، داشتن یک جهانبینی درباره انسان نقطه آغاز حرکت است اگر واقعاً انسان را کسی شناخت فقط بهصورت یک موجودی که باید تلاش کند تا رفاه مادیش تامین بشود یا مثلاً پستی و مقامی داشته باشد.
اصلاً نقطه آغاز حرکت انسان یک جور دیگر میشود. اما اگر شناخت انسان به طور صحیح انجام گرفت انسان درعین حالی که به مسکن و لباس و کار و درآمد و معیشت احتیاج دارد، چون قرآن هم به آن اشاره کرد اما این انسان خلیفةالله است یعنی جانشین خداست (پاورقی: انّی جاعل فی الارض خلیفه -قرآن)، این جلوه خداست بر روی زمین، وقتی شناخت که به دنبال این زندگی محدود مادی یک زندگی وسیع و متعالی اخروی دارد، یک حیات جاودان دارد، یک محیط گسترده دارد، که حاصل کار این جهان و حاصل تلاش دنیایی او است، وقتی خودش را شناخت، که سرچشمه اراده است و تصمیمگیری و و مشیت و خواست و این خواست اوست که باید خودش را بسازد، جامعه اش را بسازد و محیطش را بسازد و دگرگون کند.
وقتی دانست اینچنین