حیاتی از آن گرفته شده. زیر خاک مدفونش کردیم، می‌پوسد، له می‌شود، یا برخلاف آن ساقه نوجوانی که تازه درآمده، اگر نهال آن را بکنیم و رابطه‌اش را با طبیعت قطع بکنیم زود خشک می‌شود.
اگر ما بتوانیم از همین محیط مادی و اجتماع و از همین کار و تلاش و درس خواندن و کار گرفتن و تغذیه و ازدواج و از همین روابط مادی سکوئی به وجود بیاوریم برای پرتاب و حرکت اوج و تکامل به سوی مراحل اعلا دراین‌صورت به فلاح می‌رسیم.
«قد افلح من زکیها»
 آن که خود را پیراست رستگار شد ما دائماً گرفتار آفتیم. دائماً گرفتاریم. مثالش خیلی ساده است؛ باغچه‌ای که شما دارید، گلی که در باغچه شما روییده اگر دائماً مواظبش نباشید، علف هرزه‌ها را نبینید، کرم‌ها را نبینید، این گل رشد نمی‌کند، نمو نمی‌کند، شکوفا نمی‌شود، ولی اگر مرتب با علف هرزه با آفات توانستید مبارزه کنید، شکوفا می‌شود و می‌رود بالا:
«اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربها.»
 آن‌چنان درخت باروری می شود که ریشه‌اش در زمین است و شاخه‌هایش در آسمان و آن‌چنان شاخه و برگ دارد و بر و میوه دارد که همیشه شما از آن استفاده می کنید.
«و قد خاب من دسیها»؛
 اما آن کسی که خودش را آلوده کرد و نفس خود را با هوس بازی، با جاه‌طلبی، با سودپرستی، با شهوت‌پرستی، با منافع زودگذر پست، با کینه‌توزی‌ها با حسادت‌ها و رقابت‌های پست با خودخواهی‌ها با خودکامگی‌ها پیوند داد در آن

نظر خود را ارسال کنید