شریف مییابد عزیز مییابد و درعینحال مسئول مییابد، متعهد می یابد، متعهد که در برابر هر کلمهای که از زبانش درمیآید، هر قدمی که برمیدارد، هر لقمه غذایی که میخورد، هر تصمیمی که میگیرد، احساس میکند، بار مسئولیت روی دوش های ناتوانش سنگینی میکند.
ولی اجازه بدهید بگویم روی دوش های توانایش، روی دوش های پرتاب و توانش سنگینی میکند اینچنین انسانی اصلاً دگرگون می شود اصلاً جور دیگری تصمیم میگیرد، موضع گیری اش، برخوردش در برابر مسائل در برابر مشکلات جور دیگر است، در برابر لغزشها، این چشمها بیدارتر است، این روح مصممتر است برای اینکه خودش را بپاید:
«قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها»
همین انسانی که این نفس را به آن دادیم که نفس بصیر است، نفس آگاه است و نفس روشن است، همین انسان اگر چنانچه خودش را پاک کرد، پیراست، آراست، رشد میکند، میآید بالا و اگر چنانچه خودش را آلوده کرد، ساقط می شود، کشاورزی که بذر را درون خاک مخفی میکند اگر آن بذر زنده باشد اگر نیرو داشته باشد آنقدر تلاش میکند آن قدر جان میکند تا این خاک سنگین را از خودش بیرون ببرد و حتی دل سنگ را بشکافد و بیاید بیرون آن موقع که بیرون آمد میگویند «قد افلح» رستگار شد آزاد شد سر برآورد، در عین اینکه باز هم ریشه در خاک است و دارد تغذیه می کند. میخواهیم بگوییم رابطه ما با مادیات قطع نمیشود، دارد تغذیه میکند، دارد رشد میکند، دارد می آید بالا برخلاف آن بذر ناتوانی که خاصیت