نفس شماست، این‌ها مانع می‌شود از این‌که بتواند خدا در آن چهره متعالی در شما تجلی کند تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
یار نزدیک تر از من بمن است  / وین عجب تر که من از وی دورم
 خدا از آن موقع که ما را سرشت از همه بیشتر با خودش ما را آشنا ساخت. اما این هوس بازی‌ها و دنیاپرستی ها دائماً حجاب ایجاد می کند، دائماً پرده ایجاد می کند، دائماً ظلمت ایجاد می کند. این آئینه صاف و شفاف که خدا را در خودش نشان می داده آن‌چنان غبارآلود شده، آن‌قدر زاویه انحرافی پیدا کرده است، که آدم گاهی نگاه می‌کند می‌بیند همه چیز در درونش است، مگر خدا.
 آدم خودش را می‌سازد، حرکت می‌کند و با آن تذکرها که پیامبران می دهند به خود می آید:
«و يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»
(پاورقی: عبارتی از عبارات قسمت 35 از خطبه اول نهج البلاغه بدین معنی: «و عقل های پنهان را بیرون آورده به کار اندازند.»)
که کار پیغمبرها این است که چون دفینه‌های درون دل را برانگیزد آن سرچشمه‌های فراموش‌شده درون نفس و جان را باز کند:
«وَ یُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ»
(پاورقی: مصدر فوق بدین معنی: «و به نعمت فراموش شده یادآوریشان کنند.»)
که از خواص پیامبران است که سرچشمه‌های درونی که فراموش شده و غبارها رویش را گرفته و آدم یادش رفته، اسیرشده، برده شده، کوچک‌شده، این‌ها را عقب بزنند و بازهم

نظر خود را ارسال کنید