و من لغزش داشتم.
 این حالتی که آدم خودش را متهم بکند یعنی دادستان باشد و خودش هم بعد قاضی باشد.
 و این‌ها از اعمالشان می‌ترسند از رفتار ناشایستشان وحشت دارند.
 هر گاه از آن‌ها تعریف بکند که مثلاً شما چنین هستید شما چنان هستید از این حرف‌هایی که درباره اش می گویند می‌ترسد، وحشت می کنند نه این‌که باد به غب غب بیندازند که بله، من کارهای دیگری هم کردم که شما خبر ندارید، شما کجایش را دیده اید! و می‌گوید من خودم، خودم را بهتر از دیگران می‌شناسم. شما دارید از من تعریف می کنید ولی من می‌دانم خبری نیست و خدای من به من از خودم هم آگاه‌تر است. من خودم از دیگران آگاه‌ترم، و خدا به من، از من آگاه‌تر است. یعنی او می‌داند که آیا واقعاً صالحم و شایسته تعریف و یا صلاحیت ندارم.
 بعد دعا می‌کنند؛ یعنی درحالی‌که دیگران از آن‌ها تعریف می کنند این‌ها دست به درگاه خدا برمی‌دارند و می‌گویند پروردگارا ما را مؤاخذه نکن از آنچه که درباره من می گویند و مرا بهتر از آنچه که آن‌ها می‌پندارند قرار بده دوست دارم حتی بهتر از آنچه که برایم می‌گویند باشم. و آنچه را که آن‌ها خبر ندارند. و من انجام داده‌ام.
خدایا: از من بگذر، مرا بیامرز. از گناهانی که آن‌ها خبر ندارند و بهتر از آنچه می‌گویند، مرا قرار بده. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
 پایان گفتار جلسه سوم
22/5/1358
***

نظر خود را ارسال کنید