ابن عباس گفت: هیچ ارزشی ندارد. حضرت فرمود این كفشی كه تو می‌گوئی ارزش ندارد، این در نظر من ارزشش بیشتر است از اینكه امیر و خلیفه‌ی شما باشم كه شما برای امارت و برای خلافت و برای ریاست جمهوری، برای سلطنت این قدر اهمیت قائلید. مگر اینكه یك كار بكنم؛ «الّا ان اقیم حقاً او ادفع باطلاً» مگر اینكه بتوانم حقی را اقامه كنم و بپا دارم یا باطلی را برطرف بكنم. یعنی من به امارت و خلافت به عنوان اینكه یك مقام و موقعیتی برای انسان است، به این لحاظ من به آن (خلافت) نگاه نمی‌كنم، بلكه اگر من متصدی خلافت و امارت شده‌ام، مقدمه است برای اینكه بتوانم حقی را بپا دارم، یا باطلی را برطرف بكنم. اصلا از نظر اسلام و منطق اسلام، مسئله‌ی امارت و خلافت و حكومت اینطوری است. اما مردم نسبت به سلطنت، امارت، خلافت، حكومت نظر حقی دارند، نظر مقامی دارند و بخاطر آن نزاع هم می‌كنند. و لذا گاهی اوقات هم زمزمه‌ای هست كه چرا خانم ها و خواهران باید از حكومت و امارت محروم باشند؟ مثل اینكه جنبه‌ی مقام بودن و جنبه‌ی حق بودند آن در نظر مردم مورد توجه است.
اما از نظر منطق اسلام، اصلا امارت و حكومت بعنوان یك مسئولیت است، بعنوان وظیفه، بعنوان اینكه یك بار سنگینی بر

نظر خود را ارسال کنید