اعراض نمودهای ذات شی‌ء است. واقعیت شی‌ء همان جوهر ذاتش است. در حقیقت جوهر «بود» شی‌ء است و اَعراض نمودهای این «بود» است. تكامل نمودها بواسطه‌ی تكامل خود «بود» شی‌ء است؛ نمودها جدای از او نیستند. اعراض وجودهای جدا از جوهر نیستند. اگر می‌بنید اعراض تكامل پیدا می‌كنند، ذات تكامل پیدا می‌كند كه نمودها تكامل پیدا كرده‌اند، حركت جوهری، حركت تكاملی است، مثل نطفه كه حركت می‌كند تا انسان می‌شود.
افرادی مانند شیخ‌الرئیس این را حركت نمی‌دانستند، بلكه می‌گفتند كه تغییر است. صدرالمتالهین می‌گوید كه حركت است و حركت یك موجود متصل است. نطفه‌ی انسان تا انسان شود انعدام و انوجاد نیست بلكه تكامل وجود است. البته حدود عوض می‌شود، یعنی نطفه كامل تر شده، علقه می‌شود. علقه كامل تر شده، مضغه می‌شود. مضغه كامل تر شده، تا به نفس مجرد می‌رسد. این وجود كامل، همه‌ی آن مراتب زیر را دارد. وقتی طفل در رحم مادر چهار ماهه شد و بدنش مستعد گردید، اول مرتبه، حس لامسه در او پیدا می‌شود، سپس بتدریج یكی پس از دیگری حواس ظاهره [*] پیدا می‌شود و در مرحله‌ی بعد حواس باطنه [**] ظاهر می‌گردد


[*] حواس ظاهره:
1- حس لامسه، 2- حس باصره، 3- حس سامعه، 4- حس ذائقه، 5- حس شامه.
[**] حواس باطنه:
1- حس مشترک: عبارت است از آن حسی که در باطن است و صورت های پنجگانه را ادراک می کند.
2- قوه خیال: آن قوه ای است که این مدرکات را حفظ می کند.
3- قوه واهمه: قوه ای است که معانی را ادراک می کند مانند دوستی و دشمنی.
4- قوه حافظه: حفظ کننده این معانی است.
5- قوه متصرفه: که مطالب را به هم مربوط و ضمیمه می کند، تجزیه و ترکیب می کند.

نظر خود را ارسال کنید