استخوان هائی خلق كردیم.
«فَكَسونَا العِظامَ لَحما» سپس روی استخوان ها را گوشت پوشانیدیم. تا اینجا در چند آیه متوالی (فَ) می‌گوید یعنی سپس (فَ) برای فاصله كم است. برای اینكه همه‌ی اینها نزدیك به یكدیگرند تعبیر به (فَ) می‌كند. این مراحل همه ماده هستند،. اما وقتی كه از این مرحله گذشت می‌گوید:
«ثُمَّ اَنشَأناهُ خَلقاً آخَر»، «ثُمَّ» برای فاصله‌ی بعید است. یعنی یكمرتبه سطح و «آتمسفر» آن بالا می‌رود، «ثُمَّ اَنشَأناهُ» سپس این را انشاء و ایجاد كردیم. تا بحال می‌فرمود: «خَلَقنا» اما در اینجا می‌فرماید: «اَنشَأنا»، اهمیت بیشتری می‌دهد، چون یك موجود دیگری می‌شود. اما این موجود دیگر را از خارج نیاورده‌ایم تا در درون این موجود قرار دهیم «ثُمَّ اَنشَأناهُ» («هُ» ضمیر است) ایجاد كردیم یك خلقتی دیگر.
از مادیت وارد یك عالم دیگری شد. پس بنابراین نحوه‌ی تعبیر را عوض كرده است. در جملات قبل همه «ف» بود اما در اینجا «ثم» آورده است «ثم» برای فاصله دور است. دیگر اینكه «انشاناه» آورده است همه جا «خلقنا» بود اما اینجا «انشانا» آورده است. دیگر اینكه «خَلقاَ آخَر» آورده است. اینها می‌فهماند كه یك چیز دیگری شد، تا به حال مراحل مادیت را طی می‌كرد، یكدفعه وارد مرحله‌ی تجرد گردید اما در عین حال «انشاناه» همان را ایجاد كردیم. «خَلقاً آخَر».

نظر خود را ارسال کنید