این است كه این شخص را در قبر گذاردند.
«تَنقَطِعُ فی ظُلمَتِه آثارُها»، در ظلمت قبر و تاریكی قبر دیگر آثار نفس منقطع می‌شود. به این معنا كه خبرش دیگر به بیرون نمی‌آید. خبرهایش دیگر غایب می‌شود. مردم بیرون خبر ندارند كه در درون قبر چه خبر است. آنجا هم هر خبری هست به بیرون نمی‌رسد.
«وَ حُفرَهٌ لَو زیدَ فی فُسحَتِها»، یك حفره و گودالی است بر فرض شما وادارید كه قبركن قبر را گشاد بكند «و اوسعت یدا حافرها»، و قبركن وسیع كند آن قبر را، این فایده ندارد و موقت است. «لاضغطها الحجر و المدر» سنگ و كلوخ قبر او را تنگ می‌كند و فشار می‌دهد. «و سد فرجها التراب المتراكم»، آن خاك های روی هم انباشته راه های نفوذ را مسدود می‌كند.
«و انما هی نفسی اروضها بالتقوی لتاتی آمنه یوم الخوف الاكبر»، من نفسم را به تقوا ریاضت می‌دهم برای اینكه دارای امان و امن باشد و نفس من بیاید در حالی كه ایمن است در روز ترس بزرگ كه قیامت باشد،
«و تثبت علی جوانب المزلق»، و ثابت بماند در جاهائی كه محل لغزش است «مزلق» یعنی كنارهای لغزشگاه مثل لب های رودخانه كه گاهی ریزش می‌كند، كنارهای او را مزلق یا لغزشگاه می‌گویند.
حالا در اینجا از چند جهت قابل بحث است. یكی مسئله نفس و دیگری مسئله تقوا است.

نظر خود را ارسال کنید