**صفحه=28@
او را دارد می ماند ولی در یک زمانی دوباره به عالم ملکوت برمی گردد.»
این نظر مورد قبول ما نیست و اکنون اکثر فلاسفه ی اسلامی نظرشان این است که روح انسان از عالم دیگری نمی آید بلکه ریشه اش در خود ماده است. یعنی ماده در مسیر انسانیت در یک مرحله از تکاملش شکوفه ای می دهد و آن شکوفه میوه ای می دهد که آن میوه روح است. به اصطلاح روح «جسمانیت الحدوث» است یعنی وقتی که به وجود می آید و حادث می شود «مادی» ولی بعد نفخه ای از «معنویت» در آن پیدا شده و با عالم ماده تفاوت پیدا می کند.
رفته رفته آن شکوفه در مسیر تکاملی مجردتر شده و خصائص مادی آن کم می شود تا زمانی که دیگر برای تکامل نیاز به این بدن ندارد. و از آن جدا می شود. مثل میوه ای که به درخت است و از درخت ارتزاق می کند وقتی که رسید و کامل شد از درخت جدا می شود.
مرگ زودرس و غیر طبیعی:
فلاسفه دسته دوم، مرگ طبیعی را چنین می دانند و می گویند که در درون ماده ثمره ای به وجود می آید. که اول جنبه مادیش قوی است ولی رفته رفته جنبه معنوی و روحانی اش قوی تر می شود تا مرحله ای که دیگر «مجرد محض» شده و از ماده نمی تواند ارتزاق کند. و از این بدن جدا می شود و می رود.
در این فاصله شاید مرگ های اخترانی و غیر طبیعی برای انسان پیش بیاید. یعنی روح قبل از اینکه به مرحله تکاملی که برایش مقدر شده و می توانسته برسد، نرسیده و در یک مرحله غیر عادی از بدن جدا شود (مثل میوه کالی که از درخت کنده شود) این جدائی دو حالت دارد: اگر جدائی همراه با حرکت های معنوی بسیار مهم مثل «شهادت فی سبیل الله» باشد، کمبود تکاملی روح با آن «جهش» به شکل دیگری جبران می شود. و بلکه بالاتر از حد معمولی هم می رود ولی اگر یا حادثه پیش بینی نشده ای از بین برود و فی سبیل الله نباشد به آن مرحله عالی تکامل طبیعی خودش نرسیده و ناقص به ابدیت می پیوندد.
براساس نظریه دوم روح «جسمانیت الحدوث و روحانیت