فهرست مطالب کتاب


**صفحه=17@
در جنگ‌های بعدی چنین كسی یعنی حمزه را نداشت و البته این نه بدان معناست كه به طور كلی چنین كسی را نداشت، چون وجود كسی مثل امیرالمؤمنین در كنار پیغمبر می‌درخشید كه یقیناً از حمزه و دیگران بالاتر بود، ولی به هر حال حمزه و این بازوی قوی را نداشت، اما در عین حال در همه‌ی حوادث بعدی پیروز شد.
بنابراین بنده این حادثه را مثل حادثه‌ی احد می‌دانم و معتقدم كه ما هم این جا حمزه سید الشهدا را با 72 نفر از دست دادیم كه امیدواریم ان‌شاءالله بعد از این حادثه در هیچ حادثه‌ی دیگری شكست نخواهیم خورد، همچنان كه نشانه‌های این شكست ناپذیری را امروز شما در جنگ عراق و در برخوردهای سیاسی و بسیاری از مسائل دیگر به وضوح مشاهده می‌کنید.
س: آنچه را من به خاطر دارم، شما با شهید بهشتی و آقای هاشمی و حتی شهید مفتح نشست‌های زیادی داشته‌اید و این را من از خیلی سال‌های پیش از انقلاب، قبل از زندان و چه بعد از زندان، به خاطر دارم كه طبیعتاً فكر می‌کنم هسته‌ی اولیه‌ی حزب هم در همین برخوردها بنا شده و بعد هم یك نشست‌ها و گردهمایی‌هایی در شورای انقلاب داشتید و سپس به همین ترتیب در حزب و سایر موارد دیگر. بنابراین اگر ممكن است از هر كدام از این تجمع‌ها همان طور كه اشاره كردید یك خاطره از هر كدامش نقل كنید، و الا یكی از خاطرات برجسته‌ی این مدت را در رابطه با برخوردها و دیدارها و تجمع‌ها بیان فرمایید.
ج: همان طور كه فرمودید از شهید مظلوم دكتر بهشتی خیلی خاطره دارم. علتش هم این است كه من شاید از سال 1339 یا سال 1338 با ایشان آشنا شدم. و این آشنایی ما در چهارچوب دوستی و صمیمیت بود و با اینكه ایشان، هم از لحاظ سن و هم رتبه از من بزرگ‌تر و بالاتر بودند، یعنی از لحاظ به اصطلاح آن كلاس بندی درسی در حوزه، آقای بهشتی كلاس قبل از ما بودند، یعنی باید بگویم یك مرتبه یا یك دوره از ما جلوتر بودند. البته این كه می‌گویم كلاس، نه به معنای یك سال جلوتر بودن است بلكه ایشان در اصطلاح حوزه‌ی علمیه یك دوره از ما مقدم‌تر بودند و این هم به آن دلیل است كه چندین سال جلوتر از ما آمده بودند. اما بنده و آقای هاشمی رفسنجانی با مرحوم دكتر باهنر در یك دوره و به اصطلاح در یك مرحله با هم بودیم، لذا درس‌هایمان و كارهایمان در حدود هم بود. ولی شهید مظلوم دكتر بهشتی با این كه از لحاظ درس جلوتر از ما و حدود ده سال بزرگ‌تر از من بود، در عین حال صمیمیتی با هم پیدا كردیم و ایشان به من لطف داشتند، من هم متقابلاً به ایشان واقعاً محبت داشتم و روابط فی ما بینمان صمیمانه بود.
در قم كه بودیم ایشان دبیرستان دین و دانش را آن جا تأسیس كردند كه در آن زمان بهترین دبیرستان و تنها دبیرستان اسلامی قم بود و مدیریتش را هم خود ایشان به عهده داشت و لذا به مناسبت آن مدرسه و تأثیری كه ایشان در آن دبیرستان داشت، با توجه به این كه شهید مظلوم دكتر بهشتی كارمند آموزش و پرورش بودند، ایشان را به تهران منتقل كردند كه در حقیقت منتظر خدمت و تبعید شد تا در محل خدمتش نباشد و این در دوران قبل از آلمان رفتن ایشان اتفاق افتاد و ما بعد از برگشتن ایشان از آلمان هم تا این روزها و لحظات آخر با ایشان صمیمانه مرتبط بودیم، به نحوی كه در این چند سال اخیر، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، ارتباطات كاری مستحكمی با هم داشتیم. طبعاً در این رابطه خیلی خاطره دارم. اما قبول كنید كه انتخاب

نظر خود را ارسال کنید