**صفحه=167@
با این دید سیاسی نگاه نكنیم، كه حالا بخواهیم از ورزش وسیلهای درست كنیم تا جوانها را از گوشه و كنار و از بی كاری مثلاً یا به قول معروف از اعتیاد و این چیزها به میدان ورزش بكشانیم. بله ورزش هم یك كار است، اما خیلی از كارهای دیگر هم در كنار ورزش كار است.
در جامعهی اسلامی كه نمونههایش هم الآن مشاهده میشود، واقعاً برای جوانها فراغت وجود ندارد. روزی كه جوانها بخواهند كار كنند خیلی راحت میتوانند در جهاد، سپاه، بسیج وكمیته های گوناگون این قدركار برای جوانها ریخته كه حد و حصری ندارد. البته من اعتقاد دارم به این كه باید به جوانها برای ورزش كردن میدان داد ولی نه آن طور که در گذشته بود كه ورزش یك سرگرم كننده بود و دستگاه میخواست آن حالت جوانی جوانها، آن سركشی جوانها را، آن عصیان جوانی و آن انرژی سرشاری كه در جوان هست كه او را به كارهای بزرگ و خطرناك می كشاند در خدمت كار بی دردسری به نفع خودش قرار بدهد. در حقیقت آنها را تخدیر كند و لذا به ورزش یك بهای بیش از اندازه داده بود. اگر شما در رادیو و تلویزیون و مطبوعات آن روز نگاه میکردید، و آدمیبودید كه از وضع جامعهی ایرانی هیچ خبر نداشتید، به نظرتان میرسید كه این یك جامعهای ست كه تمام مسائل و مشكلاتش را حل كرده، نه بی كاری دارد، نه نمیدانم عقب افتادگی دارد، نه در بخشهای صنعت لنگی دارد، نه احتیاج به ابتكار دارد، نه احتیاج به مطالعه دارد. همهی كارهایش را كرده، همهی به قول معروف آردهایش را بیخته و غربیلش را آویخته و حالا فقط مانده برایش ورزش، و احتیاج دارد كه جامعه را بسیج كند به طرف ورزش. یعنی كمبودهای جامعه، فقر جامعه، بی كاری جامعه، بی ابتكاری جامعه، دوری مردم از تحقیق و ابداع و خلاقیت و ابتكار مدنظر نبود.
اینها اصلاً از توجه دادن به ورزش اغراض سیاسی را دنبال میکردند و كسانی هم كه اداره كنندگان ورزش بودند عمدتاً توجه به همان جهت سیاسی داشتند و طرف دوم آن سیاست خبیث و پلید آن دستگاه همین بود كه دستگاه به اندك كاری كه در عالم ورزش پیدا میشد كه مقداری وضع سیاسی را برهم میزد حساس میشد و شما ورزشكارها این را خیلی خوب میدانید. خوب، فراموش نشده آن تعارض بین باشگاه های مختلف، باشگاه های وابستهی به رژیم و دربار و باشگاه هایی كه وابسته نبودند. چگونه كسی حق نداشت به آن باشگاه های وابسته بگوید بالای چشمتان ابروست، یا به آن قهرمان های وابسته هم همان طور. كسی حق نداشت اسم قهرمانی مثل تختی را بیاورد كه طرفدار رژیم نبوده. یعنی دقیقاً خط سیاسی در ورزش تعقیب میشد.
بد نیست خاطرهای را برایتان نقل كنم. سالهای 46 یا 45 بود كه در تلویزیون كه آن وقت تازه هم عمومیشده بود و این جا و آن جا بود برنامههای مسابقات فوتبال را مخصوصاً میگذاشتند و یادم هست كه از جنجالیترین مسابقات مسابقهی ایران و اسرائیل بود كه هر چه ما در عالم واقعیت به اسرائیلی ها باج میدادیم، نفتمان را و نمیدانم همه چیزمان هم در اختیار آنها بود دلمان را خوش میکردیم كه در میدان فوتبال یك گل به اسرائیلی ها زدیم و من آن شب را فراموش نمیکنم. اتفاقاً تهران بودم. ساكن مشهد بودم ولی آن وقت تهران بودم. توی این خیابان كه راه میرفتی، ماشینها كه توی شهر حركت میکردند، تاكسی ها كه سر چهار راهها می ایستادند، این از آن تاكسی می پرسید دیدی، چی شد، كی خورد، كی زد؛