**صفحه=98@
انقلاب ما را نگه داشته است. بنابراین تأكید من همیشه براساس حفظ این سه عنصر است كه باید ما حفظ كنیم تا انقلاب بماند.
س: در مورد بنی صدر شاید به ذهن مردم این باشد كه آیا شما او را به عنوان كسی میشناسید كه به لحاظ شخصیتش، در جهت منافع امریكا لغزید یا از ابتدا یك عنصر امریكایی بود؟
ج: من در این مورد ترجیح میدهم نظری ندهم؛ چون این چیزی ست كه بهتر است صبر كنیم تا زمان ما را به واقعیت برساند و مسلماً در آیندهی نه چندان دور حقایق در مورد گذشتهی بنی صدر آشكار خواهد شد. لذا چه بهتر كه ما امروز پیش دستی نكرده باشیم و گفتهی خاصی را در ذهن مردم بی جهت القا نكنیم. ولی آنچه مسلم است امروز در این كه امریكا به بنی صدر امید بسته و به او كمك میکند و از او میخواهد تا به صورت یك ابزار برای امریكا در منطقه و در ایران در بیاید شكی نیست، اما راجع به گذشتهاش انشاءالله زمان ما را روشن خواهد كرد.
س: لطفاً بفرمایید از زمانی كه عضو شورای انقلاب بودید خاطرات و مسائلی كه بتواند جلب توجه مردم را بكند و واقعاً نشان دهندهی آن حد تقابل بین اعضای شورای انقلاب باشد كه در عین حال دندان روی جگر میگذاشتند و چیزی نمیگفتند، اگر مسائلی از این قبیل را میتوانید، بیان فرمایید.
ج: اولین مسئلهای كه برای ما وجود داشت یك اختلاف و تضاد را روشن میکرد و آن انتخاب مسئولانی بود كه به وسیلهی نخست وزیر میباید معرفی شوند، اعم از وزرا یا كسانی مثل رئیس كل بانك مركزی، سخنگوی دولت، رئیس ستاد مشترك و استانداران وزارت كشور كه من در مصاحبهی تلویزیونی هم گفتم، منتظر بودیم تا آقای مهندس بازرگان بیاید مطرح كند و بگوید میخواهم مثلاً فلانی را به عنوان وزیر بازرگانی یا غیر ذلك انتخاب كنم و انتظار این بود كه با ما مشورت كند و ما هم فرضاً بگوییم بله این خوب است یا بد است و یا مثلاً فلانی مناسب نیست و فلانی مناسب است، آن وقت بعد از مشورتهایی كه با ما و با دیگران میکند بیاورد در شورای انقلاب تا شورا آن را تصویب كند. البته انتظار ما این بود، ولی ایشان اصلاً این كار را به هیچ وجه نمیکرد و با این كه چندین بار من خودم شخصاً به آقای مهندس بازرگان گفتم ما نمیگوییم شما به عنوان یك وظیفه مسأله را با ما در میان بگذار بلكه با توجه به این كه ما با هم رفیق هستیم و سالها با هم كار کردهایم و حتی در آن سالها شما در امورتان با ما مشورت كردید، یا ما با شما مشورت كردیم، دست كم به عنوان مشورت ما را هم در جریان میگذاشتید، ولی ایشان میگفت من نمیخواهم مشورت كنم، مگر اجبار در كار است؟
من هم در جواب گفتم نه اجبار در كار نیست و بعد هم كه مثلاً شش هفت نفر را میآورد و میگفت اینها وزرایند، اگر ما یك یا دو نفرشان را نمیشناختیم، یا قبول نداشتیم، وقتی میگفتیم این دو تا را رد كن، میگفت نمیشود، یا باید همه را قبول كنید یا همه را رد كنید و اگر میگفتیم آقا این چه وضعی ست، میگفت در مجلس هم وقتی دولت كابینه را معرفی میکند مجلس نمیگوید من این را قبول دارم، آن را ندارم، یا همه را رد میکند و یا همه را قبول میکند كه البته این برخلاف قوانین مجلس فعلی ست و ایشان قوانین مجلس سابق را عنوان میکرد و هرچه میگفتیم آخر ما با هم دوست هستیم او میگفت نخیر، همین است، یا همه را قبول كنید یا همه را رد كنید. آن وقت هم كه