**صفحه=129@
شروع میکنیم، حتماً لازم است با آقای بهشتی در میان بگذاریم. اتفاقاً آقای بهشتی در مشهد بود. تابستان بود و در تابستان دوستان قم و تهران، همه به مشهد آمدند و بنده هم كه در مشهد بودم و تابستان ها دیدارهای خوبی در این شهر داشتیم. من گفتم كه آقای بهشتی هم باید باشد. همه شان قبول كردند كه اگر آقای بهشتی باشد این كار بهتر و سریعتر و شسته و رفته تر پیش خواهد رفت.
برخورد تصادفی با مرحوم شهید باهنر: گفتیم پس بلند بشویم برویم پیش آقای بهشتی. یادم نیست همان ساعت، همان روز یا فردای آن روز، فكر میکنم همان روز، سوار ماشین شدیم و رفتیم طرف منزل آقای بهشتی. بین راه كه داشتیم میرفتیم، دیدیم كه آقای باهنر رفته چیزهایی برای زن و بچه اش خریده و در حال رفتن به خانه است. خبر نداشتیم كه ایشان هم در مشهد است. ماشین را نگه داشتیم و ایشان را صدا كردیم. معلوم شد تازه آمده و چند ساعت یا یك روزی ست كه به مشهد رسیدهاند. گفتیم داریم میرویم منزل آقای بهشتی و كار مهمی ست. گفت: حالا من كار دارم و فلان. گفتیم نه این كار واجب تر است. ایشان را سوار كردیم و با خودمان به منزل آقای بهشتی بردیم. رفتیم آن جا. البته قصدمان این نبود كه حتماً امروز صحبت را تمام كنیم، قصدمان این بود كه صحبت را شروع كنیم.
مشورت با آیة الله بهشتی و نظرات ایشان: اول این احتمال را میدادیم كه آقای بهشتی كه خیلی از لحاظ برنامه منظم بود و هیچ تخطی از آن قرار و نظم محكم خود نمیکرد، در این ساعت برنامهای داشته باشد و جاضر نباشد با ما بنشیند. اتفاقاً همین جور هم بود. وقتی رفتیم منزل آقای بهشتی، ایشان از منزل بیرون آمدند و گفتند: من الآن یك قراری دارم و قرار را برای وقت دیگر بگذارید. گفتیم: پس قضیه این است، برای مسالهی بسیار مهمی ما به این ترتیب میخواهیم با شما صحبت كنیم. قرار بعدی منزل ما شد و ایشان به منزل ما آمدند.
وقتی مسأله را تفصیلاً با آقای بهشتی مطرح كردیم، ایشان پذیرفتند و از این استقبال كردند و گفتند كه من حاضرم، منتها بیایید كسانی را كه انتخاب میکنید یك خصوصیت را حتماً در آن ها ملاحظه كنید و آن خصوصیت این باشد كه این ها حاضر باشند سلیقه ها و هوسها و خلاصه منیتهای خود را قربانی جمع كنند كه آن جمع ناگزیر هدفگراتر و آرمانگراتر است؛ یعنی این خصوصیات را در آن كسانی كه انتخاب میکنید ملاحظه كنید. ما دیدیم خصوصیت مهمی ست و بعدها من توجه كردم كه چقدر این تذكر ایشان به جا و مهم بود؛ زیرا كه در یك كار جمعی میتوانم بگویم كه مهمترین كار و مهمترین شرط این است كه آن طرف حاضر باشد جمع گرا باشد، فردگرا و خودگرد نباشد. و این نکتهای بود كه ایشان در همان جلسه به آن توجه كردند و روی آن انگشت گذاشتند. گفتیم: بسیار خوب، شخصیتهای مبارزی كه علاقهمند به این راه و این هدف هستند، مشخصند. یكی یكی این ها را اسم میآوریم و همین حالا مشخص میکنیم كه كی باشد، كی نباشد.
كاغذ و قلم برداشتیم و در همان جلسه بنا كردیم به اسم نوشتن كه چه كسانی را دعوت كنیم. و به این ترتیب كارها شروع شد. در مشهد، جلسه تشكیل شد و از هم كه جدا میشدیم، بنابراین شد كه دنبالهی جلسات در تهران گرفته شود و من از مشهد برای شركت كردن به تهران بیایم و بعضی از برادرها كه در قم بودند از قم به تهران بیایند. همین كار را میکردیم. در آن شدت اختناق من از مشهد و برادران از قم راه