**صفحه=140@
چون آن اعلام كنندگان اولی جزء موجهین و افراد معروف هستند، تشكیلات به غربت نمیافتد. مردم همه مطمئن هستند كه این چنین تشكیلاتی ست و با خون آن گرفته شدهها، دستگیر شدهها، یا با نام نیك زندانی شدن آن ها، آن تشكیلات آبرویی هم پیدا میکند. بنابراین، عدهی دوم این امكان را خواهند داشت كه به راحتی عضوگیری كنند و به راحتی حرف بزنند، مردم اعلامیههای این ها را بخوانند، به نظرات اینها توجه كنند و كار ادامه پیدا كند. منتها ده نفر اولی آماده باشند برای زندان افتادن و مسائلی كه آن روز قویاً احتمالش بود. قرار را بر این داشتیم می گذاشتیم و داشت این مسأله مسجل میشد.
یك روزی كه داشتیم در این زمینه ها صحبت میکردیم و قرار بود كه روزدهم محرم كه روز عاشوراست و روز هیجان مردم است این اعلام بشود. ناگهان به نظرم در همان مجلس تلفن شد - آن طور كه یادم است - و اعلامیه ی «ماهی كه خون بر شمشیر پیروز است» به ما رسید. در آن اعلامیه امام دستور داده بودند كه جلسه باید تشكیل بدهید در ماه محرم، جلسات عزاداری بزرگ، و اگر در مساجد نشد، در كوچه ها، در میدانها، در خیابانها؛ یعنی دستور یك هجوم عمومی و یك بسیج مردمی. ما احساس كردیم كه موظفیم این كار را حالا انجام دهیم؛ یعنی گفتیم - پس این كار ما عقب افتاد - این جا كه اگر ما الآن بیفتیم توی كار خودمان، حداقل آن زمینهی حاضر از دست این بسیج عمومیگرفته خواهد شد. مثلاً اگر خود من در مشهد دنبال این كار نبودم، قاعدتاً یك پایهی این كار در مشهد مثلاً لنگ میشد - حداقل - و همین طور بود در تهران مثلاً اگر آقای بهشتی میخواست دنبال این كار نباشد و سرگرم مسائل این جمعمان باشد - یا سازمان باشد - یقیناً به این كار لطمه میخورد. این بود كه ما رفتیم سراغ این مسأله.
البته این را هم یادم رفت بگویم كه در همین خلالی كه ما از تبعید برگشته بودیم، آقای منتظری و آقای هاشمی رفسنجانی هم از زندان آزاد شده بودند و ما از پیش این دو نفر را به عنوان اعضای حتمی این جمع در نظر گرفته بودیم. و گفتیم به مجرد این كه این ها آزاد بشوند، یا در زندان، جزء ما هستند و ما به این ها ابلاغ خواهیم كرد كه ما یك چنین تشكیلاتی را به وجود آوردهایم. وقتی كه آقای منتظری آزاد شدند - كه حالا تاریخ دقیق این خاطره را كه میگویم درست در خاطرم نیست - ما رفتیم قم. یك جلسه در قم تشكیل شد، در منزل آقای مؤمن، كه همهی اعضا به اضافهی آقای منتظری در آن شركت داشتند. در آن جا بعد از بحث زیاد به این نتیجه رسیدیم كه جمع ما دو بخش بشود: یك بخش بیایند تهران و حزب تشكیل بدهند با همین نام و یك عده در قم بمانند و حكم مثلاً تئوریسین ها یا پشتیبانان معنوی یا استوانه ها و وزنه های پشت پردهی حزب را داشته باشند. كه آن عده كه قرار شد به تهران بیایند، ما پنج نفر بودیم؛ یعنی آقای بهشتی، آقای موسوی اردبیلی، آقای باهنر، آقای هاشمی و من. و حالا به نظرم رسید كه گمانم آقای حجتی كرمانی هم جزء این عده محسوب بود. البته آقای موحدی كرمانی به طور طبیعی در تهران بودند، قرار شد ایشان هم با ما همكاری كنند. ما آمدیم و سریعاً شروع كردیم به كار تشكیل حزب و این كه حزب را چگونه تشكیل بدهیم كه بعد مسالهی محرم پیش آمد كه قبلاً یادآوری كردم.
من رفتم مشهد و دوستان هر كدام به كارهای خودشان مشغول شدند، كارهای مربوط به همان اعلامیه، و بعد از آن دیگر در این زمینه دور هم جمع نشدیم و با هم بحث نكردیم، مگر آن وقتی كه من به تأكید و اصرار