فهرست مطالب کتاب


**صفحه=131@
نزدیك بود و ما قصدمان این بود كه تشكیلات خودمان را در دهه‌ی محرم اعلام كنیم. به این ترتیب در نظر گرفته بودیم كه ده نفربه عنوان اعضای اصلی - هیئت مركزی اصلی - معرفی شوند و این ها اعلام موجودیت این تشكیلات را بكنند. آن وقت فكر می‌کردیم كه به صورت یك سازمان خواهد بود، نه به صورت یك حزب، و مطمئن بودیم وقتی كه این اسامی اعلام شود، دستگاه این ها را خواهد گرفت.
زندان سابق، بانك شخصیت‌های مبارز: لذا در نظر گرفته بودیم كه ده نفر دیگر باشند كه به مجرد این كه آن ده نفر را گرفتند اینها اولاً كار را ادامه بدهند، ثانیاً تشكیلات را مخفی كنند، یعنی اعلام كنند كه تشكیلات زیرزمینی شد. و این خیلی كار جالبی می‌شد. اولاً تشكیلات ادامه پیدا می‌کرد، ثانیاً ده چهره‌ی معروف به شكل قهرمانی از این تشكیلات در زندان‌ها حضور می‌داشتند و یا كشته می‌شدند، یا در زندان‌ها می‌ماندند. در هر دو صورت آن تشكیلاتی كه در اولین قدم ده چهره‌ی معروف خود را در بانك شخصیت‌ها (یعنی زندان، كه بانك واقعی چهره‌های مبارز بود) امانت می گذارد. این تشكیلات امكان ادامه اش خیلی زیاد است. ما می‌خواستیم این كار را بكنیم.
در همین صحبت ها بودیم كه اعلامیه معروف امام قبل از محرم رسید: آن اعلامیه ای كه راجع به محرم گفتند «ماهی كه خون بر شمشیر پیروز شد» -وقتی كه آن اعلامیه رسید و آن دستوراتی كه امام در آن اعلامیه داده بودند كه اجتماعات را تشكیل بدهید، در مساجد، در میدان‌ها، به دستگاه‌ها تعهد ندهید، تسلیم تعطیل مجالس و محافل روضه خوانی نشوید، وقتی این اعلامیه با این همه دستورات زیاد و واقعاً خونین رسید، ما احساس كردیم كه وظیفه مان تغییر كرد؛ یعنی باید كار ادامه‌ی این تشكیلات را برای بعد از محرم بگذاریم و فعلاً تمام نیرویمان را در راه زنده كردن مضمون این اعلامیه به كار ببریم. این، مورد قبول همه‌ی دوستان ما قرار گرفت و در آن اوقات كه این بحث پیش آمد، آقای موسوی اردبیلی هم داخل این تشكیلات ما شده بودند و این جلسه‌ای كه این صحبت در آن مطرح شد دقیقاً یادم است كه در منزل آقای موسوی اردبیلی بود و آن جا این صحبت را كردیم و گفتیم كه نه، دهه‌ی محرم را می‌گذاریم برای این اعلامیه، منتها بعد دورهم در تهران جمع می‌شویم و تصمیم می‌گیریم كار خودمان را به همان ترتیبی كه قبلاً پیش بنی شده بود ادامه بدهیم. این بود كه منصرف شدیم. من رفتم مشهد كه كارها را در مشهد سامان بدهم و دوستان هم هر كدام در قم، در تهران، به تهیه‌ی مقدمات محرم مشغول شدند.
كارهای متوالی پرشتاب و نفس گیر كمیته استقبال و غیره: خوب، حتماً دیدید راهپیمایی تاسوعا و عاشورا و آن كارهایی كه در محرم انجام گرفت، نشان می‌داد كه حضور برادران ما بسیار هم مؤثر بوده و لازم بود كه این ها در صحنه‌ی این كار مردمی و عام باشند، و الا اگر ما اعلام می‌کردیم و زندان می‌رفتیم به احتمال زیاد، بسیاری از این كارها انجام نمی‌گرفت و یا به این خوبی انجام نمی‌گرفت. بعد از دهه‌ی محرم، كارها پی در پی و آنچنان پرشتاب بود كه فرصتی به هیچ كس نمی‌داد. من خودم به مشهد رفتم و دیگر نتوانستم به تهران بیایم، با این كه قصد این بود كه بودنم در مشهد، ده - پانزده روز بیشتر طول نكشد، تا موقع آمدن امام نتوانستم بیایم. شاید ده روز به آمدن امام، كه آقای مطهری از پاریس برگشته بودند، به من در مشهد تلفن زدند كه تو چرا به تهران نمی آیی و كار واجبی است. و آقای منتظری هم كه از

نظر خود را ارسال کنید