در شأن نزول این آیات، تفاسیر به چند شکل نقل گردیده است. این سوره، جزو سورههای «مکی» قرآن است یعنی در مکه نازل شده و در زمانی که گروهی از مستضعفین مانند «بلال»، «سلمان»، «یاسر» و «عمار» و همچنین گروهی از غلامها و مردم عادی که اگر امکاناتی هم داشتند در جریان مبارزه تمام شده بود پیرامون پیامبر گرد آمده بودند.
همان گونه که از مفهوم کلی آیات بالا استنباط میگردد، کفار به پیامبر پیشنهاد میدهند که تو این فقرا و مستضعفان را از دور خودت پراکنده کن تا ما با تو همکاری کنیم و در این حال خداوند به پیامبر میفرماید (وَ لا تَطردِ الذّینَ یَدعونَ...) مبادا این افرادی که از صبح تا شام و یا به تعبیری هنگام نماز صبح و عصر، خدا را میخوانند از خود برانی، حساب این ها با تو نیست (ما عَلَیکَ مِن حِسابِهِم...) بلکه با خداست و حساب توهم با آن ها نیست. در اینجا کلام خداوند به گونهای است که با وجود آنکه رسول خدا هیچ گاه آن مردم را از خود دور نمیکرده ولی مطلب آن قدر مهم است که گویی پیامبر تهدید میشود که اگر محرومان را به خاطر امکاناتی که طبقهی اشراف دارند از خود براند جزو ظالمین میشود (فَتَرطدَ هُم فَتکونَ منَ الظّالمین).
بعد خداوند میفرماید: این وضع مایهی آزمایش است (وَ کَذلکَ فَتَنا...) و با این روش ما اینان را آزمایش میکنیم. سپس کفار میگویند (لِیَقولُوا اَهوالاء...) خدا به این ها منت گذاشته و این دین را به محرومان داده و ما فاقد آن هستیم. مطلب قابل توجه در اینجا، عکس العمل کفار در مقابل ایمان آوردن مستضعفین است یعنی آن ها اصلاً نمیخواهند بپذیرند که طبقهی محروم هم میتواند مورد توجه خدا باشد و این حرف همه مستکبرین در مقابل متابعان انبیاء بوده و این مسئله به گونهای است که انسان فکر میکند مستکبرین دارای یک