فهرست مطالب کتاب

اندرز بدو گفت آیا به خدایی که نخست از خاک بعد از نطفه ترا آفرید و آن گاه روی کامل و آراسته خلقت ساخت کافر شدی؟ زهی جهل و نادانی(37)
لیکن من که پروردگارم آن خدای یکتاست و هرگز به خدای، احدی را شریک نخواهم داشت(38) ای رفیق تو چرا به باغ خود درآمدی نگفتی که همه چیز به خواست و جز قدرت خدا قوه‌ای نیست و اگر تو مرا از خود به مال و فرزند کمتر دانی به خود مغرور مشو(39) که امید است خدا مرا بهتر از باغ تو در آخرت و دنیا بدهد و بر بوستان تو که مرد کافر کیشی آتشی فرستد که چون صبح شود باغت یک سره نابود و با خاک یکسان گردد(40)
این داستان به طور مکرر در زندگی پیامبر اسلام(ص) اتفاق افتاد و کفار با مطرح کردن پیشنهاداتی از طریق ابوطالب برای پیامبر نظیر این که به پیامبر بگو ثروت، زن و فرزند در اختیارت قرار می‌دهیم از ایشان می‌خواستند که فقرا و محرومین را از خود دور و بر خود دور سازد. در اینجا نیز همانند آیات قبل، پیامبر مورد خطاب قرار می‌گیرد که مبادا محرومان را از خود دور سازد و به پیامبر خطاب می‌شود که (وَاصبِر نَفسک.... الحَیوة الدُنیا) با همین طبقه محروم باش که صبح و شام توجه شان به خداست و غیر از خدا کسی را نمی‌خوانند، چشم‌هایت را از این ها برنگردان، توجه ات را از این ها سلب نکن که آن جا زینت حیات دنیاست و مال و قدرت دنیوی است و به مستضعفین توجه داشته باش. پایگاه تو همین مردم فقیر و محروم و در عین حال مؤمن هستند.
همان طور که قبلاً نیز گفتیم مسئله فقط محرومیت و فقر نیست،

نظر خود را ارسال کنید