همواره همسایه کافر و بی ایمانش را نصیحت میکرده که این قدر مغرور نباشد و ثروت خود را مال خدا بداند و شکر نعمتهای پروردگار را به جای آورد و به وظایف و تکالیف ویژهاش عمل نماید و به همسایهی ثروتمندش میگفته که اگر میبینی من فقیرم (اِن تَرَنِ اَنا اَقَلّ مِنکَ مالاً وَوَلَداً) و از تو مال و عشیره کمتری دارم بدان که ممکن است خداوند به من هم نعمت دهد و بدان که اگر شکر نعمتهای خدا را به جای نیاوری، خداوند نعمتهایش را از تو خواهد گرفت.
خواه داستان مزبور واقعیت داشته باشد و یا خداوند آن را برای مثال ذکر نموده باشد در هر صورت قرآن، داستان فوق را برای عبرت مؤمنین نقل مینماید.
بنابراین نتیجه میگیریم پیرامون انبیا که ولی مطلق، رهبر جامعه و مرکز حکومت بودند را فقرا و محرومینی احاطه کرده و در این حال ثروتمندان به پیامبر پیشنهاد نمودند که این افراد را از دور خود بپراکند و یا این که وقت ملاقات خود را با اشراف جدا کند و در هر حال منظورشان این بوده که حکومت را از انسان صالح بگیرند و آن را به طبقهی ثروتمندان بدهند و معیارهایی را که تکیه گاه ارزشهای والای اسلامی و انسانی است را از میان برداشته و معیارهای ناصحیح را جایگزین آن ها سازند. قرآن به شدت با این فکر مبارزه کرده و آن را مردود میداند.
حال آیات اولیه سورهی «عبس» که در جزء آخر قرآن است را مورد بررسی قرار میدهیم: